ایمان نیوز

سیاست بین الملل - فرقه شناسی - مهدویت

ایمان نیوز

سیاست بین الملل - فرقه شناسی - مهدویت

«ذبیح» کدام است؟اسماعیل یا اسحاق؟

 
نام مبارک حضرت ابراهیم(ع) 69 مرتبه در قرآن کریم مذکور است و حضرت رسول الله(ص) موظف شده است تا پیرو شریعتی باشد که خداوند به حضرت ابراهیم(ع)عطا کرده است.طبق آنچه از تورات کنونی برمی‌آید حضرت ابراهیم(ع) در قوم کلدانی در حوالی شهر بابل (شهر حلّه امروزی در 90 کیلومتری جنوب بغداد) به دنیا آمده است. طبق نقل قرآن، پدرش آزر بت‌ساز بودو ابراهیم بدون این‌که معلمی دیده باشد به عقل خود دانست که بت‌ها خدا نیستند. لذا در نوجوانی با بت‌پرستان قومش محاجّه کردو سپس بت‌ها را شکست و نمرود خواست بدین سبب او را بسوزاند.

اما خداوند وی را نجات داد و نه‌تنها او را پیامبر کرد بلکه به نقل قرآن و تورات، او را از خانه پدرش به سمت زمین پربرکت فلسطین کوچ دادو به او بشارت داد که خاتم‌النبیین یعنی پیامبر موعود را

ادامه مطلب ...

مسجد الاقصی پس از 40 سال

مسجد الاقصی پس از 40 سال

سرویس اندیشه - چهل سال پیش در آگوست 1969 ،مسجد الاقصی از سوی صهیونیست ها و با حمایت رهبران و سران رژیم صهیونیستی به آتش کشیده شد تا طرح نابودسازی آثار اسلامی ابعاد جدیدتری به خود بگیرد.

 اکنون پس از گذشت40 سال از این حادثه ،صهیونیستها همچنان به سیاستهای گذشته خود برای یهود سازی و حذف آثار اسلامی از این مکان مقدس ادامه می دهند.

ادامه مطلب ...

نگاهی به زندگی حضرت آدم علیه السلام

نگاهی به زندگی حضرت آدم علیه السلام

هبوط آدم علیه السلام  

خلقت آدمخدای متعال زمین را در دو نوبت(1) خلق کرد، کوهها را روی زمین بنا نهاد و زمین را بین همه کرات برکت داد و خوراک اهل زمین را در چهار نوبت مقدر کرد.

آنگاه آسمان را از ماده ای شبیه گاز مشتعل آفرید و به آسمان و زمین دستور داد، بیایید! آسمان و زمین گفتند: با میل آمدیم و سپس هر دو را مسخّر ساخت.

سپس خدا به عرش پرداخت و خورشید و ماه را مسخر خود ساخت و مقرر کرد تا وقت معلوم در گردش باشند، آنگاه فرشتگان را آفرید تا همواره او را ستایش کنند و نامش را مقدس دارند و در عبادتش مخلص باشند.

پس از آن، اراده و مشیّت خداوند بدان تعلق گرفت که آدم و ذریّه او را بیافریند، تا در زمین سکنی گزینند و در آبادانی آن بکوشند. خدا فرشتگان خود را در جریان گذاشت و به آنها خبر داد که به زودی مخلوق دیگری می آفرینم که در روی زمین منتشر می شوند. از منابع زیرزمین استخراج می کنند و گروه گروه جای یکدیگر قرار می گیرند و زمین را حفظ می کنند.

فرشتگان مخلوقاتی هستند که خدا آنان را جهت پرستش خود برگزیده است و نعمت خویش را بر آنان جاری و فضل خود را بر آنان مخصوص نموده است. آنان را در راه خشنودی خود موفق و در طریق اطاعت خویش حمایت نموده است.

ملائک از راز خلقت و خلافت انسان بی خبر بودند، لذا بر آنان گران آمد که خدا موجودات دیگری را خلق کند، زیرا خداوند فرموده بود که بیشتر این موجودات در تقوی و عبادت به پای فرشتگان نمی رسند، پس آنها ترسیدند که شاید اراده خدا در خلقت انسان، به خاطر قصور آنان در انجام وظیفه اشان بوده است، لذا بی درنگ به تبرئه خویش پرداختند و عرضه داشتند: بار خدایا! با این که، ما همواره تسبیح و تقدیس تو را می نماییم، چگونه اراده شما بر خلقت دیگری قرار گرفته است؟ می خواهی آنان را روی زمین جانشین خویش قرار دهی؟ آیا می خواهی این نو آفریدگان، در منافع زمین با یکدیگر به اختلاف برخیزند و هر یک فواید آن را برای خویش بخواهند و آنگاه به فساد بپردازند و خون های فراوان بریزند و جان های پاک و منزه را تباه کنند؟!(2)

فرشتگان رمز خلقت انسان را سوال کردند تا شبهه آنان بر طرف و وسوسه از فکرشان خارج شود، یا شاید امیدوار بودند که خدا آنان را در زمین جانشین خود قراردهد، چون فرشتگان قبل از بشر، نعمت خدا را رعایت و حق معرفت او را ادا کرده و در پرستش خدا خالص و در حکمتش تابع بودند، اما هرگز نمی خواستند شک و تردیدی نسبت به حکمت خدا و خلیفه او وارد سازند، زیرا ملائک، اولیاء مقرب خدا و بندگان شایسته او هستند، قبل از خدا سخن نمی گویند و همواره به فرمان او عمل می کنند.

خدای تعالی برای آن که فرشتگان از حیرت در آیند، به آنان چنین پاسخ داد: "من در راز این آفرینش چیزی را می دانم که شما نمی دانید" من در خلافت انسان بر روی زمین حکمت دارم که شما بر آن وقوف ندارید. به زودی آنچه را خواستم خلق می کنم و آن که را مایلم به نمایندگی خویش می گمارم. سپس آنچه بر شما مخفی است، آشکار می گردد و شما آن را مشاهده می کنید. آنگاه فرشتگان را امرکرد، چون من آدم را آفریدم و از روح خود در آن دمیدم. همه (ازجهت حرمت و عظمت آن روح الهی) بر او سجده کنید.(3)

خدا پیکر آدم را از گل پخته آفرید، سپس جان و روح در کالبد وی دمید و دستگاه عقل و حواسش را به کار انداخت و به اراده خدا چشمه ای از نور فضل و حکمت در او تجلی یافت و نام و راز مخلوقات را بر او آشکار ساخت، سپس موجودات را برای ملائک ظاهر ساخت و ندا داد: "اگر شما راست می گویید نام و راز این موجودات را برای من باز گویید!" (4)

خداوند بدینوسیله خواست عجز فرشتگان را ثابت کند و محدودیت علمشان را آشکار سازد تا ملائک دریابند که حکمت خدا بر این تعلق گرفته است که آدم در علم و دانش نیز شایسته و سزاوارتر از فرشتگان باشد و اولویت خلافت خدا در روی زمین با آدم است و این موضوع قابل انکار نیست.

فرشتگان در پاسخ به سوال خداوند مبهوت ماندند و چون به حافظه خود مراجعه کردند تا پاسخی برای آن بیابند، در آن فرو ماندند و اظهار عجز و ناتوانی کردند و اعتراف کردند که علمشان محدود است و بیش از آنچه از تو آموخته ایم، چیزی نمی دانیم و تو دانا و حکیمی. ­(5)

آنگاه که آدم از فیض الهی بهره برد و از نور علم او منور گشت و به راز و رمز مخلوقات پی برد، خداوند به او دستور داد: درباره آنچه فرشتگان از آن عاجز بودند برایشان سخن گوید و به آنها بفهماند که نیروی درکشان از آموختن آن عاجز است، تا ثابت شود که آدم دارای فضیلتی برتر از ملائک است و لیاقت خلافت خداوند بر زمین را دارد، لذا آدم طبق دستور خداوند آنچه را فرشتگان در آن درمانده بودند، بیان داشت و خدا خطاب به  فرشتگان فرمود: مگر من به شما نگفتم از اسرار غیب آسمان و زمین آگاهم و آشکار و نهانتان را می دانم.(6)

در این زمان برتری آدم آشکار گشت و فرشتگان رمز خلقت او را دریافتند و حکمت خلافت آدم بر روی زمین بر آنها روشن گشت. پس آنگاه خدا آنها را امر کرد به جهت اعتراف به مقام آدم، بر او سجده کنید. تمام ملائک با خضوع و فروتنی دعوت خدا را پذیرفتند و با ادای تعظیم رو به سوی آدم نهادند و در حالی که پیشانی خود را بر زمین گذاشتند، بر او سجده کردند، جز شیطان که از فرمان خدا سرپیچی کرد.

خود خواهی ابلیس (7)شیطان که در صف فرشتگان بود از سر کبر و ترفع و خود خواهی با دستور خداوند مخالفت نمود و به نافرمانی روی آورد. زیر بار سجده آدم نرفت، خود خواهی کرد و در زمره کافرین در آمد.

خداوند از ابلیس پرسید سبب و علت خود داری تو از سجده بر آدم چه بود؟ چه چیز تو را از سجده بر مخلوقی که من به قدرت و عنایت خویش آفریده ام منع کرد؟ آیا خود خواه شده ای و خود را برتر می دانی؟(8)

ابلیس گمان کرده بود که نژاد وی برتر از آدم و جوهراو اصیل تر از بشر است و کسی در شان و مقام، با وی برابر نیست و هیچ موجودی نمی تواند به مراتب عظمت او دست یابد، لذا عرضه داشت "من برتر از آدمم، مرا از آتش فروزان خلق کردی و آدم را از گل تیره" (9) لذا سزاوار نیست که من بر او سجده کنم".

ابلیس مخالفت خود را علنی ساخت و در نافرمانی خویش اصرار ورزید، از فرمان خدا سرپیچی کرد و حاضر نشد بر موجودی که خدا با دست عنایت و قدرت خود خلق کرده بود، سجده کند و به همین جهت در زمره کافران در آمد.

خداوند ابلیس را بخاطر این نافرمانی مجازات کرد و از مقام قرب خود مطرود ساخت و به او چنین خطاب کرد: از صف ساجدان خارج شود که تو رانده درگاه ما هستی و تا روز قیامت بر تو لعن و نفرین باد.(10)

ابلیس از خدا خواست تا روز قیامت به او مهلت دهد و او زنده بماند. خدا خواهش او را برآورد و به او گفت: "تا روز معین و وقت معلوم تو را مهلت خواهد بود.(11) چون خواسته ابلیس برآورده شد و آرزوی او جامه عمل پوشید، نعمت خدا را سپاس نکرده بلکه  کفران نعمت نمود و منکر لطف خدا شد و گفت: "چون مرا گمراه کردی، برای گمراهی آدم و فرزندانش در کمین می نشینم، پس از پیش رو و پشت سرشان و از سمت راست و چپشان به آنان حمله می کنم. بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت."(12)

خدا ابلیس را با خواری و خفت از درگاه خود راند و چون آرزوی او را برآورد، به او فرمود: به راهی که انتخاب کرده ای وارد شو و در مسیر ناپسندی که برگزیدی قدم بردار و با بانگ خویش هر که را توانستی به خود جلب کن، "با سواره نظام و پیاده ات به آنان حمله بَر و در اموال و اولادشان شریک آنها شو و آنها را بفریب و مغرور ساز،(13) به آنان وعده های دروغ بده و آرزوهای طولانی را در مغز آنها جایگزین کن!

ولی این را بدان که من بین تو و مردمی که عقیده ای صحیح دارند و بندگان خالصم که هدفی استوار دارند، راهی باز نمی گذارم و تو نمی توانی بر آنان تسلط یابی، زیرا قلوب آنان از تو روی گردان است و گوششان به حرف تو بدهکار نیست.

اما چون تصمیم گرفته ای که مردم را گمراه و آنان را منحرف سازی، برای تو حسابی سخت و عقابی سنگین است و من به یقین جهنم را برای تو و همه آنان که از تو پیروی کرده اند، قرار می دهم.

آدم در بهشتپس از آنکه خدا ابلیس را عقاب نمود و او را از نعمت خود محروم ساخت، متوجه آدم گردیده او و همسرش را وارد بهشت ساخت و به او وحی کرد که نعمتی که به تو عطا کرده ام به خاطر داشته باش، زیرا من تو را به فطرت بدیعی خلق کردم و به اراده خود، تو را مخلوقی تمام عیار نمودم، از روح خود در تو دمیدم و فرشتگان خود را به سجده تو وا داشتم و پرتوی از نور علم خود را به تو افاضه کردم.

ای آدم، ابلیس را به خاطر تو از رحمت خود محروم ساختم و آنگاه که از فرمان من سرپیچی کرد لعنش کردم. خانه ابدی بهشت است و این منزل جاوید را جایگاه و مکان تو قرار دادم، اگر اطاعت فرمان کردی، پاداشت را نیکو می دهم و در این بهشت تو را تا ابد نگاه می دارم، ولی اگر نافرمانی مرا نمودی تو را از خانه ام اخراج می کنم و با آتش خویش تو را عذاب خواهم کرد، به خاطر بسپار! این ابلیس دشمن تو و همسرت است، از مکر او بر حذر باش تا از بهشت رانده نشوی.

خدا به آدم و همسرش اجازه داد که در امنیت کامل از خوراکی های بهشت استفاده کنند و آنان را در چیدن هر میوه ای که میل داشتند آزاد گذاشت و تنها از آنان خواست که در بین آن همه نعمت، از میوه یک درخت صرف نظر کنند.

برای این که هیچگونه ابهامی درباره این درخت باقی نماند و در شناسایی آن تردیدی نباشد، خداوند به درخت ممنوع اشاره و آن را مشخص کرد تا هر گونه شبهه که ممکن است به ذهن آدم و همسرش راه یابد بر طرف گردد و مجدداً به آنان هشدار داد که اگر به این درخت نزدیک شوید و یا از محصول آن بچینید، در زمره ستمگران قرار می گیرید، و در عوض به آنان وعده داد که اگر از این درخت ممنوع صرف نظر کردید "وسائل آسایش و تنعم شما فراهم است و در بهشت، گرسنگی، برهنگی، تشنگی و درد برای شما وجود ندارد".(14)

لذا صریحاً به آنان فرمود: "تو و همسرت در بهشت منزل کنید، هر گاه خواستید، با آزادی کامل از محصولات بهشت بخورید ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران می گردید."(15)

آدم وارد بهشت شد و هر چه مطابق میلش بود مورد استفاده قرار می داد، در میان درختان بهشت گردش و در سایه آنها استراحت می کرد و از گلهای آن می چید و از محصولات  بهشت لذت می برد و کام خود را شیرین می کرد و از آبهای گوارای بهشت می نوشید. همسر آدم نیز از این نعمت های بهشتی بهره مند و کامیاب بود و چون آب چشمه سعادت بر آنها جاری بود در کنار هم خوشبخت بودند.

وسوسه های ابلیسابلیس از آسایش آدم و همسرش و محرومیت خویش از رحمت خدا و بهشت برین سخت غضبناک بود، لذا تصمیم گرفت کاخ سعادت آدم را واژگون سازد و او را از نعمت های بهشتی محروم گرداند! زیرا به نظرش این آدم بود که او را از اوج عزت به زیر کشید و از رحمت خدا و خشنودی او محروم ساخت و اکنون که او از بهشت رانده شده و آدم در کامیابی از نعمت های بهشت بسر می برد، پس باید این شکست را جبران کند و با فریب آدم، او را نیز از این موهبت محروم سازد.

ابلیس برای فریب آدم و همسرش مخفیانه به بهشت راه یافت و با حیله و نیرنگ مشغول صحبت با آدم شد و به او وانمود کرد که در رفاقت خود با آدم صادق و در پند و اندرز ناصحی مشفق است. ابلیس برای حصول اطمینان آدم هر راهی را پیمود و هر دری را که می پنداشت امیدی در آن باشد کوبید، مهر و محبت خویش را بر آدم و همسرش عرضه داشت و از راه دلسوزی، ایشان را از زوال نعمتشان ترساند و به آنان گفت: " رمز این که خدا شما را از میوه این درخت منع کرده این است که اگر از آن استفاده کنید، فرشته خواهید شد و یا در بهشت جاویدان خواهید بود!" (16)

ابلیس چون دید، آدم و همسرش از رای و مشورت او گریزانند و وسوسه اش در این زن و شوهر موثر نمی افتد، و گوش ایشان به حرف های او بدهکار نیست، برایشان سوگند یاد کرد که من خیر خواه و امین شما هستم و قصد ضرر و زیان به شما را نداشته و نمی خواهم به شما صدمه ای وارد شود تا بدین ترتیب بر صحت قصد و رای خود تاکید کند.

سپس ابلیس در کار خود افراط و اصرار ورزید و به فریب آدم و همسرش ادامه داد تا به هر طریق بتواند دست آدم و حوا را به میوه ممنوع برساند و ادامه داد: بوی این میوه بسیار مطبوع و طعم آن بی نظیر است و رنگی بسیار زیبا و جالب دارد.

سرانجام مکر و حیله شیطان، آدم و همسرش را فریب داد و کلمات زیبا و وعده های شیرین ابلیس این زن و شوهر را اغوا کرد و عاقبت ایشان از رای او متابعت کردند و خود را به آنچه خدا نهی کرده بود، رساندند.

هبوط آدم علیه السلامآنگاه که آدم و همسرش از دستور خدا سرپیچی کردند، خدا نعمت خویش را از آنان گرفت و بهشت را بر آنان تحریم کرد و بر آنان یاد آوری نمود: "مگر من شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم: شیطان دشمن آشکار شما است"؟(17)

آدم و همسرش توبه کردند و از کرده خویش پشیمان شدند و گفتند: "بارخدایا! به خویشتن ستم کرده ایم، اگر ما را نیامرزی و بما رحم نکنی ما از زیان کارانیم. خدا دستور داد: پایین بروید، و از بهشت خارج شوید. شما در زمین جایگزین می شوید در حالی که بعضی با بعضی دیگر دشمن هستید و زمین تا هنگامی معین جایگاه شماست".(18)

خداوند توبه این زن و شوهر را قبول کرد و لغزش آنان را بخشید و این بخشش آنها را امیدوار و خوشحال و چشمشان را روشن ساخت و آرزوی ماندن در بهشت و برخورداری مجدد از نعمت های آن در مغزشان خطور کرد: خدا از این فکر و تمایل ایشان آگاه بود، لذا به آنان دستور داد از بهشت بیرون روید و به آنان هشدار داد که دشمنی بین شما و ابلیس برای همیشه باقی است. خدا این خبر را به آنان داد تا از مکر و فتنه او بر حذر باشند و اسیر وسوسه و نیرنگ او نشوند. خداوند صریحاً به این زن و شوهر فرمود: "هر دو از بهشت بیرون روید، که برخی از شما با برخی دیگر دشمنید، اگر هدایتی از من به سوی شما آمد، هر کس هدایت مرا متابعت کرد نه گمراه شود و نه شقی و بدبخت گردد.(19)

خدا ضروریات و نیاز آدم علیه السلام را در نظر گرفت و امیدی در دلش به وجود آورد تا به سوی تداوم زندگی قدم بردارد و در این راه تلاش کند. و به او خبر داد که روزگار نعمت خالص و آسایش کامل، سپری گشته است. پس از خروج از بهشت و محرومیت از نعمت های آن همواره بر سر دو راهی خواهید بود: راه هدایت و گمراهی، راه ایمان و کفر، طریق فلاح و خسران. هر کس راهی را که خدا تعیین کرده است؛ پیمود و در راه شریعت و سنت الهی و مسیر مستقیم گام برداشت، نباید از وسوسه شیطان و خدعه او ترس داشته باشد، ولی هر کس از یاد خدا غافل و از راه راست منحرف شد، اسیر سختی و محنت می گردد و در زمره کسانی قرار می گیرد که سعی آنان در دنیا بی ثمراست در حالی که فکر می کنند کار شایسته ای انجام می دهند و از نیکوکارانند.

پی نوشت ها:

1- درآیات بسیاری از قرآن کریم لفظ یوم، یومئذ و ... آمده است که این کلمات فقط در موارد معدودی، به معنی روز گرفته شده است و در مابقی موارد به معنی وقت، اکنون و زمان و ... آمده است. با این بیان، لفظ نوبت که عربی آن در قرآن کریم "یوم" است، ممکن است زمانی فراتر از روز باشد و در این کتاب  به نوبت ترجمه شده است. (مترجم)

2- بقره/ 30"... اتجعل فیها من یفسد فیها..."

ممکن است از این آیه استنباط کنیم که قبل از آدم، موجوداتی روی زمین زندگی می کرده اند و پس از طغیان و اخلالگری و نابودی یکدیگر، نسلشان منقرض گردیده و در دورانی بعد، مجدداً اراده خدا به خلق انسان بر روی زمین تعلق گرفته است و فرشتگان که سوابق بشر را می دانستند در صدد رفع شبهه خود و اطلاع از حقیقت امر بر آمدند، (مترجم).

3- حجر/29 و ص/ 72- "فاذا سویته و نفخت فیه من روح..."

4- بقره/ 31 "انبئونی با سماء هولاء..."

5- بقره/ 32 " قالوا سبحانک لا علم لنا..."

6- بقره/ 33 " الم اقل لکم انّی اعلم غیب السّموات والارض..."

7- در قرآن کریم لفظ "ابلیس" یازده بار و کلمه "شیطان" 88 بار به صور مختلف آمده است. ظاهراً لفظ شیطان وصف است نه اسم خاص ابلیس و به علت دوری از رحمت خدا بر او کلمه شیطان اطلاق شده است.

این واژه بر انسان ها نیز به علت بدکاری و دوری از رحمت بودنشان اطلاق شده است (بقرة/ 14).

8- ص/ 75 " ... ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی..."

9- ص/ 76 "قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین.

10- ص/ 77 و حجر/ 34 "قال فاخرج منها فانک رجیم..."

و این چنین بود که ابلیس با هفت هزار سال عبادت در بهشت با ترک سجده بر آدم و رد فرمان خدا از درگاه خداوند رانده شد. (مترجم).

11- حجر/ 37 و 38 "فانک من المنظرین. الی یوم الوقت المعلوم."

12- اعراف/ 16و17 "فبما اغویتنی لا قعدنّ لهم..."

13- اسراء/ 64 " و استفزز من استطعت منهم بصوتک..."

14- طه/ 118 " ان لک الا تجوع فیها ولا تعری"

15- بقره/ 35 "و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک ..."

16- اعراف/ 20 "... ما نهاکما ربکما عن هذه ..."

17- اعراف/22 "... ا لم انهّکما عن تلکماالشّجرة..."

18- اعراف/ 23و 24 "قال ربنا ظلمنا انفسنا..."

19- طه/ 123 "قال اهبطا منها جمیعاً..."

بر گرفته از کتاب:

قصّه های قرآن یا تاریخ انبیاء

مولفین: محمد احمد جاد المولی، محمد ابوالفضل ابراهیم، علی محمد البجاوی، السید شحاته.

مترجم: استاد مصطفی زمانی(ره)

ابراهیم (ع)

ابراهیم (ع) 

ملقب به خلیل الله ، خلیل الرحمن و ابوالانبیاء (پدر پیامبران)، دومین پیامبر اولوالعزم (بزرگ و نستوه) بعد از نوح (ع) است. او جد بزرگ عربها، از طریق پسرش اسماعیل، و نیز جد بنی اسرائیل از طریق پسر دیگرش اسحاق (ع) است. چهاردهمین سوره قرآن مجید به نام اوست. قرآن به پیوند معنوی و عمیق حضرت رسول (ص) و دین اسلام، با حضرت ابراهیم (ع) تصریح کرده است . (آل عمران، 68؛ حج، 78).

سلوک معنوی و ایمانی ابراهیم(ع)از سرگشتگی تا توحید راسخ و شامخ ، از برجسته ترین و زیباترین پدیده های تاریخ ادیان است به ویژه که حضرت ابراهیم (ع) در هر سه دین توحیدی، یهودیت ، مسیحیت و اسلام، بسیار محترم است و این ادیان را به نام او ادیان ابراهیمی می نامند.

نمرود که پادشاه ظالم و بی ایمان زمان او بود همواره با او مبارزه و مجادله می کرد و سرانجام ابراهیم (ع) را به آتش انداخت اما  به امر الهی آتش بر او سرد و سلام و به اصطلاح گلستان شد. او طبق رؤیای صادقه ای ، عزم قربانی کردن فرزندش اسماعیل (و به قولی اسحاق) را نمود ولی درست در لحظه اجرای عمل قربانی ، فرشته ای از سوی خداوند برای او بشارت آورد که در این امتحان الهی پیروز شده است و مانع ذبح فرزند او اسماعیل شد . (صافات، 101- 107)

از جمله کارهای بزرگ این پیامبر اولو العزم بنا گذاردن خانه کعبه است. مقبره او در جایی بنا شد که امروزه شهر الخلیل (در فلسطین) است. 

«حضرت مسیح در قرآن کریم»

«حضرت مسیح در قرآن کریم»

در دین مقدس اسلام، اگرچه حضرت محمد (ص) نسبت به سایر انبیاء ازجایگاه و مقام بالاتری برخوردار می باشد، اما دراین دین تمامی پیامبران الهی، قابل تکریم و احترام هستند؛ چرا که آنان برگزیدگان پروردگار بوده اند و مسلمین موظفند که به جمیع رسولان الهی محبت داشته و آنها را محترم بشمارند.

در کتاب مقدس مسلمانان، قرآن کریم، سرگذشت برخی از پیامبران الهی ذکر گردیده، از آن جمله است؛ سرگذشت زندگی حضرت عیسی (ع) که به طور اجمالی به آن می پردازیم:

"نحوه تولد ایشان"

خداوند پس از بیان وقایع تولد حضرت مریم علیهاالسلام، چگونگی خدمتگزاری او در معبد، به ذکر نحوه مادرشدن وی می پردازد و چنین می فرماید:

- (ای رسول خدا) در این کتاب – قرآن– از مریم یاد کن، آن هنگام که از خانواده اش جدا شد و درناحیه شرقی قرارگرفت. (مریم/16)

او می خواست مکانی خلوت و فارغ از دغدغه پیدا کند که به راز و نیاز با خدای خود بپردازد و چیزی او را از یاد محبوب غافل نکند، به همین دلیل طرف شرقی بیت المقدس را برگزید.

- در این هنگام، ما روح خود را به سوی او فرستادیم و او در شکل انسانی بی عیب و نقص بر مریم ظاهر شد.(مریم/17)

این وضعیت برای مریم بسیار سخت بود. او که همواره پاکدامن زیسته، در دامان پاکان پرورش یافته و درمیان مردم ضرب المثل عفت و تقوا است، با دیدن این صحنه که مرد بیگانه و زیبایی به خلوتگاهش راه یافته دچار ترس و وحشت می شود، لذا:

- صدا زد:من از تو به خدای رحمان پناه می برم، اگر پرهیزگار هستی.(مریم/18)

مریم با گفتن این سخن درانتظار عکس العمل آن مرد ناشناس بود، انتظاری آمیخته با وحشت و نگرانی. پس از لحظاتی او چنین پاسخی را شنید:

- من فرستاده پروردگار توام، من آمده ام تا پسر پاکیزه ای از نظر خلق و خوی و جسم و جان به تو ببخشم.(مریم/19)

حضرت مریم از شنیدن این سخن سخت به لرزه افتاد و در نگرانی عمیقی فرورفت:

- گفت: چگونه ممکن است من صاحب پسری شوم، در حالی که تاکنون انسانی با من تماس نداشته و هرگز زن آلوده ای نبوده ام؟!(مریم/20)

فرستاده خدا با صراحت گفت:

"مطلب همین است که پروردگارت فرموده، این کار بر من سهل و آسان است."

دراین آیات تلویحاً به این مطلب اشاره شده که: ای مریم! خوب از قدرت من آگاهی، تو که میوه های بهشتی را در فصلی که در دنیا شبیه آن وجود نداشت، درکنار محراب عبادت خود دیده ای، تو که آوای فرشتگان را که شهادت به پاکیت می دادند شنیده ای، تو که می دانی جـَدَّت آدم از خاک آفریده شده، پس نباید ازاین امرخدا نیز تعجب بنمایی.

- ما می خواهیم او (پسر) را آیه و اعجازی برای مردم قرار دهیم، می خواهیم او را رحمتی از سوی خود برای بندگان بنماییم. این امری حتمی است و جای گفتگو ندارد. (مریم/21)

- سرانجام(مریم) باردار شد و او را به نقطه دوری برد. (مریم/22)

- درد وضع حمل، او را به کنار تنه درخت خرمائی کشاند (که خشکیده بود)، در این حال گفت: ای کاش پیش از این مرده بودم و به کلی فراموش می شدم. (مریم/23)

-ناگهان از پائین پای خود صدایی شنید که غمگین مباش. پروردگارت زیر پای تو چشمه آب (گوارایی) قرار داده است.(مریم/24)

- و نظری به بالای سرت بیفکن، بنگر چگونه ساقه خشکیده به درخت نخل باروری تبدیل شده که میوه ها، شاخه هایش را زینت بخشیده اند.

- تکانی به این درخت نخل بده تا رطب تازه بر تو فرو ریزد.(مریم/25)

- از این (غذای لذیذ) بخور، و از آن (آب گورا) بنوش، و چشمت را (به این مولود جدید) روشن دار، و هرگاه کسی را دیدی با اشاره بگو:من برای خدای رحمان روزه گرفته ام و امروز با احدی سخن نمی گویم. (این نوزاد خودش از تو دفاع خواهد کرد) (مریم/26)

- سرانجام مریم در حالی که کودکش را در آغوش داشت، از بیابان به سوی اقوامش آمد.(مریم/27)

- هنگامی که آنها کودک را در آغوش او دیدند، دهانشان از تعجب بازماند. آنها که آوازه تقوا و کرامت او را شنیده بودند، سخت نگرانش شده و به شک و تردید افتادند، برخی در قضاوت، عجله کرده و زبان به ملامت و سرزنش او گشوده و گفتند:

- "ای خواهر هارون! نه پدر تو مرد بدی بود و نه مادرت زن بدکاره ای!(مریم/28)

اما چرا مریم را خواهر هارون گفتند؟ چون هارون مرد پاک و صالحی بود و در میان بنی اسرائیل ضرب المثل شده بود، هر کس را می خواستند به پاکی معرفی کنند، می گفتند: او برادر یا خواهر هارون است. در این هنگام، مریم به فرمان خدا سکوت کرد، و"به نوزادش عیسی، اشاره نمود".

"مردم به او گفتند: ما چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم."(مریم/29)

و پس از لحظاتی نوزاد لب به سخن گشود:

- "من بنده خدایم، او به من کتاب (آسمانی) عطا نموده و مرا پیامبر قرار داده است." (مریم/30)

- "(و خداوند) مرا وجودی پربرکت قرار داده در هر کجا که باشم و مرا توصیه به نماز و زکات نموده تا زمانی که زنده ام."(مریم/31)

- مرا نسبت به مادرم، نیکوکار، قدردان و خیرخواه قرار داده و مرا جبار و شقی قرار نداده است. (مریم/32)

و در نهایت حضرت عیسی می فرماید:

- "سلام و درود خدا بر من باد، آن روز که متولد شدم، آن روز که می میرم و آن روز که زنده برانگیخته می شوم."(مریم/33)

معجزات حضرت عیسی

... "و آتـَینا عیسی ابنَ مَریَمَ البـَیـِنات وَ اَیَّدناهُ بـِروُحُ القُدُس ... " (بقره /253)

ما به عیسی بن مریم نشانه های روشن دادیم و او را با روح القدس تأیید کردیم.

بر اساس تاریخ، "نشانه های روشن"، اشاره به معجزاتی مانند: شفای بیماران غیر قابل علاج، احیای مردگان و معارف عالی دینی دارد.

- «وَیـُکـَلِّمُ الناسَ فی المَهدِ وَ کَهلاً وَ مِنَ الصالِحین.» (آل عمران/46)

در این آیه به یکی از معجزات حضرت مسیح علیه السلام اشاره می شود که:"او با مردم در گهواره آنگونه سخن گفت که در کهولت سخن می گوید و او از صالحان است."

- "و (خداوند) او را رسول و فرستاده ای به سوی بنی اسرائیل قرار می دهد. (و حضرت عیسی می گوید)من از گل چیزی به شکل پرنده می سازم، سپس در آن می دمم که به فرمان خدا پرنده ای می گردد. من کور مادرزاد و مبتلا به بیماری برص (پیسی) را بهبودی می بخشم. من مردگان را به فرمان خدا زنده می کنم و شما را از آنچه می خورید و در خانه ها ذخیره می کنید، خبر می دهم."(آل عمران/49)

در آیه 110مائده، خداوند به معجزات حضرت عیسی که درآیه (49/ آل عمران) ذکر شده، اشاره می نماید وچنین می گوید که این معجزات به اذن خدا صورت گرفته، وتو به اذن من مرده را زنده نمودی، کور مادرزاد را شفا دادی، بیماری برص را بهبود بخشیدی.

حواریون چه کسانی هستند؟

در قرآن مجید پنج بار از حواریون حضرت مسیح علیه السلام یاد شده، که دو مرتبه آن در سوره صف است. این تعبیر اشاره به دوازده نفر از یاران خاص حضرت مسیح است، که نام آنها در انجیل های کنونی (انجیل متی و لوقا – باب6) ذکر شده، این واژه از ماده"حور" به معنی شستن و سفید کردن است، و چون آنها قلبی پاک و روحی با صفا داشتند و در شستشوی روح و جان خود و دیگران تلاش و کوشش می کردند، این واژه بر آنها اطلاق شده است.

در بعضی از روایات آمده که حضرت عیسی (ع) هر یک از آنها را به عنوان نماینده خود به یکی از مناطق مختلف جهان فرستاد، آنها افرادی مخلص، ایثارگر، مجاهد و مبارز بودند و شدیدا به حضرت عیسی (ع) عشق می ورزیدند. 

نگاهی به زندگانی حضرت یونس (ع)

نگاهی به زندگانی حضرت یونس (ع) 

 

دعوت یونس(ع) به توحید

در شهر نینوا و در اوج بت پرستی و در تاریکی جهل و شرک، یونس نور ایمان را شعله ور ساخت و پرچم توحید را بر کف گرفت و به قوم نادان خود گفت: عقل شما عزیزتر از آنست که بت را عبادت کند و جبین- پیشانی-  شما گرامی تر از آن است که بر این جمادات بی روح سجده کند، به خود آیید و از خواب غفلت بیدار شوید و به چشم دل بنگرید تا ببینید که در ورای این جهان بدیع، خدایی بزرگ وجود دارد که یگانه و بی نیاز است و تنها ذات کبریایی او شایسته عبادت و ستایش است.

او مرا برای راهنمایی شما فرستاده و از در رحمت، مرا بر شما مبعوث کرده تا شما را به سوی او راهنمایی و ارشاد کنم، زیرا پرده های جهل و نادانی عقل و دیده شما را پوشانده و از درک حقایق عاجزید.

قوم یونس با شنیدن این سخنان تازه و صحبت از خدای یگانه، دچار حیرت و وحشت شدند و چون از خدایی شنیدند که تاکنون او را نشناخته اند، بر ایشان گران آمد که ببینند یک نفر از خودشان بر آنان برتری یابد و ادعای پیغمبری و رسالت نماید، لذا به یونس گفتند: این مهملات چیست که می بافی؟! این خدایی که ما را به سوی آن دعوت می کنی کیست؟ ما خدایانی داریم که پدرانمان سالیان سال آنها را پرستش می کرده اند و ما هم اکنون آنها را می پرستیم. چه چیز تازه ای در جهان به وجود آمده و چه حادثه جدیدی اتفاق افتاده که ما باید دین اجدادمان را کنار بگذاریم و به دین ابداعی و تازه تو روی آوریم؟

یونس گفت: پرده های تقلید را از چشم های خود بردارید و عقل خود را از حجاب خرافات برهانید، اندکی فکر کنید و قدری بیاندیشید. آیا این بت هایی را که صبح و شب مورد توجه قرار می دهید، در برآوردن حاجات و یا دفع شر و بلیات می توانند شما را یاری کنند، برای شما نفعی دارند و یا می توانند شری را از شما بر طرف گردانند؟! آیا این بت ها می توانند چیزی را خلق و یا مرده ای را زنده نمایند، بیماری را شفا دهند و یا گمشده ای را هدایت کنند؟!

آیا اگر من بخواهم به آنها ضرری برسانم می توانند از این امر جلوگیری کنند؟ و یا اگر آنها را بشکنم و ریز ریز کنم می توانند دوباره خود را استوار سازند!


آخرین هشدار یونس(ع)

یونس گفت: چرا از دینی که شما را به سوی آن دعوت می کنم روی می گردانید و از آن اعراض می کنید، در حالی که این دین به شما قدرت می دهد امور خود را اصلاح کنید، وضع جامعه خود را سامان دهید و اجتماع خود را تقویت و بهسازی کنید. دین من شما را امر به معروف و نهی از منکر می نماید، ستمگری را مغضوب و صلح و عدالت را تایید و تمجید می کند، امنیت و اطمینان را بین شما به وجود می آورد، شما را توصیه می کند که نسبت به مستمندان مهربانی و به بینوایان لطف روا دارید، گرسنگان را اطعام و اسیران را آزاد سازید. به عبارتی، دین من، شما را به سعادت و صلابت رهبری می کند.

یونس پیوسته از سر خیر خواهی و مهربانی قوم خود را پند و اندرز داد ولی در پاسخ غیر از عناد و استدلال های جاهلانه چیزی نمی شنید.

مردم نینوا در پاسخ به استدلال یونس گفتند: تو نیز مانند ما بشری و یکی از افراد اجتماع ما هستی، ما نمی توانیم روح خود را آماده پیروی از تو کنیم و گوش به سخنان تو بسپاریم و دعوتت را تصدیق بنماییم. دست از دعوت خود بردار و ما را به حال خود واگذار! آنچه تو از ما می خواهی برای ما قابل پذیرش نیست.

یونس گفت: من با زبان خوش و مسامحه با شما سخن گفتم، و با منطق شما را به خیر و صلاحتان دعوت کردم، اگر گفتار من در اعماق روح شما اثر کند به هدفی که به آن امیدوار و به ایمانی  که طالب آن بوده ام، رسیده ام؛ ولی اگر دعوت مرا رّد کنید باید بدانید که بلایی سخت بر شما نازل می گردد و هلاکت شما نزدیک است. به زودی پیش درآمد عذاب را می بینید و باید منتظر عواقب آن باشید.

قوم به یونس گفتند: ای یونس، ما دعوت تو را نمی پذیریم و از تهدید تو نیز هراسی نداریم، اگر راست می گویی آن عذابی که ما را از آن می ترسانی بر ما نازل کن!

در این حال دریافتند که باید به خدای یونس پناه ببرند و به او ایمان آورند و از گذشته و گناهان خویش توبه نمایند. به همین منظور سر به کوهستان ها و دره ها و بیابان ها نهادند و با آه و ناله و گریه و تضرع به درگاه خدا شتافتند و بین مادران و اطفالشان، و میان حیوانات و بچه هایشان جدایی افکندند، ناله و فریاد آنان کوه و دشت را پر کرد و شیون مادران و غوغای چهار پایان در نشیب و فراز کوه و دشت پیچید!

صبر یونس لبریز شد، عرصه بر او تنگ آمد و چون از بحث خود نتیجه ای نگرفت، از آنان ناامید گشت و با خشم و ناراحتی دست از آنان شست و شهر و قوم خود را رها کرد، زیرا هر چه مردم را دعوت کرد، آنان ایمان نیاوردند و حجت و برهان او را نپذیرفتند و در آن تفکر و تامل نکردند. بدین ترتیب یونس فکر کرد که مسئولیت او به پایان رسیده است و آنچه انجام داده کفایت می کند، در صورتی که اگر یونس بر دعوت خود پافشاری و اصرار می کرد و با صبر بیشتر آن را پی گیری می کرد شاید در میان مردم نینوا افرادی پیدا می شدند که به او ایمان آورند و دعوت او را لبیک گویند و دل به حقیقت بسپارند، از کرده خود پشیمان گشته و توبه کنند، ولی یونس تاب نیاورد و به استقبال قضاء و نزول کیفر الهی از شهر خارج شد.


نزول عذاب بر قوم یونس(ع)

هنوز یونس از نینوا دور نشده بود که مردم اعلام خطر عذاب و پیش درآمد هلاکت خود را دیدند. هوای اطرافشان تیره و تار شد، رنگ رخسار آنها دگرگون گشت و اضطراب آنان را فرا گرفت و بیم و هراس بر آنها مستولی شد. در این حال دریافتند دعوت یونس حق و هشدارش صحیح بوده است و بدون تردید عذاب دامنشان را فرا می گیرد و سرنوشت عاد و ثمود و نوح همانگونه که شنیده بودند در مورد آنان نیز تکرار خواهد شد.

در این حال دریافتند که باید به خدای یونس پناه ببرند و به او ایمان آورند و از گذشته و گناهان خویش توبه نمایند. به همین منظور سر به کوهستان ها و دره ها و بیابان ها نهادند و با آه و ناله و گریه و تضرع به درگاه خدا شتافتند و بین مادران و اطفالشان، و میان حیوانات و بچه هایشان جدایی افکندند، ناله و فریاد آنان کوه و دشت را پر کرد و شیون مادران و غوغای چهار پایان در نشیب و فراز کوه و دشت پیچید!

در این حال خدا بال و پر رحمت خویش را بر سر آنان گشود و ابرهای عذاب خود را از فراز آنان کنار زد، توبه آنان را قبول کرد و به ناله آنان پاسخ داد، زیرا در توبه خود بی ریا و در ایمان خود صادق بودند و خدا هم عقاب را از آنان برداشت و عذاب خود را بر طرف ساخت و مردم نینوا با ایمان کامل و امنیت خاطر به خانه های خود بازگشتند و آرزو کردند که یونس به جمع آنان باز گردد و در بین آنان به عنوان پیغمبر و رسول، و رهبر و پیشوا زندگی کند.
اما یونس نینوا را ترک کرده و آن سرزمین را رها نموده بود و به راه خود ادامه داد تا به دریا رسید، آنجا عده ای را دید که قصد عبور از دریا را داشتند، لذا از آنان اجازه خواست که با آنان همسفر گردد و بر کشتی ایشان سوار شود. مردم خواست او را با آغوش باز پذیرفتند و او را ارج نهادند و به وی احترام گذاشتند، زیرا آثار بزرگواری و عظمت روح در سیمای او دیده می شد و پیشانی درخشانش از تقوا و پرهیزکاری او خبر می داد، اما کشتی هنوز از ساحل دور نشده بود و از خشکی فاصله زیادی نگرفته بود که دریا طوفانی شد و امواجی سهمگین کشتی را متلاطم ساخت و سرنشینان کشتی فرجام بدی را برای خود پیش بینی می کردند، چشم ها خیره شده بود و قلب ها به تپش و دست و پای افراد به لرزه در آمده بود و در این حال راهی جز سبک کردن کشتی به نظرشان نمی رسید. مسافرین با یکدیگر مشورت کردند که چه کنند، سپس به توافق رسیدند که قرعه بیاندازند و به نام هر کس افتاد او را به دریا بیافکنند. پس قرعه انداختند و به نام یونس در آمد، ولی به خاطر احترام و ارزشی که برای او قائل بودند، حاضر نشدند او را به دریا اندازند؛ پس بار دیگر قرعه را تجدید کردند، باز هم به نام یونس در آمد، اما این بار هم دریغ کردند که او را به دریا افکنند و برای سومین بار قرعه انداختند و این بار نیز قرعه به نام یونس در آمد.


یونس(ع) در شکم ماهی

یونس چون دید سه بار قرعه به نامش در آمد، دریافت که در این پیشامد سرّی نهفته است و خدا در این حادثه تدبیر و حکمتی دارد. سپس به اشتباه خود پی برد و دریافت که قبل از این که اجازه هجرت و ترک شهر و مردمش را داشته باشد و پیش از صدور امر الهی، قوم و دیار خود را ترک کرده است. به همین جهت خود را در میان دریا انداخت و جان خویش را تسلیم امواج خروشان دریا کرد و در اعماق دریا و در آغوش متلاطم امواج و ظلمت دریا فرو رفت.

در این هنگام خدا به ماهی بزرگی دستور داد یونس را ببلعد و او را در شکم خود مخفی سازد ولی نباید گوشت او را بخورد و استخوانش را بشکند، زیرا او پیغمبر خداست که دچار عجله و ترک اولایی شده و از تعجیل خود نادم و پشیمان است. سپس ماهی را وحی کرد یونس امانتی است در شکم تو و هر گاه خدا دستور داد باید او را سالم تحویل دهی.

یونس در شکم ماهی قرار گرفت و ماهی امواج را شکافت و در اعماق تیره دریا فرو رفت، عرصه بر یونس تنگ آمد و غم و اندوه وجودش را فرا گرفت و در این حال از درگاه خدای یکتا استمداد طلبید و به یاور مصیبت زدگان و دادرس ستمدیدگان پناه آورد؛ خدایی که رحمان و رحیم، توبه پذیر و بخشنده گناهان است. یونس "در قعر دریا و تاریکی های آن فریاد برآورد: ای معبود سبحان، خدایی غیر از تو نیست. بار خدایا! تو منزهی و من درباره خود از ستمگرانم!"

خدا دعای یونس را به اجابت رساند و به ماهی فرمان داد که میهمان خود را در ساحل دریا بگذارد، زیرا که او کیفر مقدر و مدت حبسش را به پایان رساند. ماهی یونس را با بدنی لاغر و نحیف کنار ساحل انداخت، رحمت خدا او را دریافت و بوته کدویی بالای سرش رویید، یونس از میوه آن خورد و در سایه اش آرمید تا نیروی خود را باز یافت و به زندگی امیدوار شد.

یونس در شکم ماهی قرار گرفت و ماهی امواج را شکافت و در اعماق تیره دریا فرو رفت، عرصه بر یونس تنگ آمد و غم و اندوه وجودش را فرا گرفت و در این حال از درگاه خدای یکتا استمداد طلبید و به یاور مصیبت زدگان و دادرس ستمدیدگان پناه آورد؛ خدایی که رحمان و رحیم، توبه پذیر و بخشنده گناهان است. یونس "در قعر دریا و تاریکی های آن فریاد برآورد: ای معبود سبحان، خدایی غیر از تو نیست. بار خدایا! تو منزهی و من درباره خود از ستمگرانم!"

سپس خدایتعالی به او وحی کرد " به شهر خود باز گرد و به جمع بستگان و طایفه خود بپیوند، زیرا آنها ایمان آورده اند، بت ها را کنار گذاشته و اکنون در جستجوی تو و منتظر بازگشت تو هستند."

یونس به شهر خود بازگشت و با تعجب دید آنهایی که به هنگام هجرت یونس به پرستش بت ها کمر بسته بودند، اکنون زبانشان به ذکر خدا باز شده است و خدای یکتا را سپاس و ستایش می کنند.