ایمان نیوز

سیاست بین الملل - فرقه شناسی - مهدویت

ایمان نیوز

سیاست بین الملل - فرقه شناسی - مهدویت

معنای«علت » غیبت امام (ع) در احادیث

معنای«علت » غیبت امام (ع) در احادیث 

 

می خواهیم ادله نقلی این موضوع را مورد بحث قرار دهیم و به همین جهت به سراغ احادیثی می رویم که هر یک علتی را برای غیبت امام زمان (ع ) مطرح کرده اند تا روشن شود که چه علت ها یا حکت هایی برای آن وجود دارد . البته مقصود ما از کلمه ی « علت» معنای اصطلاحی آن- که در این بحث اطلاق آن جایز نیست - نمی باشد ، بلکه مراد از آن هر چیزی است که ائمّه(ع) در مقام تعلیل

معنای«علت » غیبت امام (ع) در احادیث 

می خواهیم ادله نقلی این موضوع را مورد بحث قرار دهیم و به همین جهت به سراغ احادیثی می رویم که هر یک علتی را برای غیبت امام زمان (ع ) مطرح کرده اند تا روشن شود که چه علت ها یا حکت هایی برای آن وجود دارد . البته مقصود ما از کلمه ی « علت» معنای اصطلاحی آن- که در این بحث اطلاق آن جایز نیست - نمی باشد ، بلکه مراد از آن هر چیزی است که ائمّه(ع) در مقام تعلیل امرغیبت فرمو ده اند . پیش از هرچیزی باید مقصود از این تعلیل را - که در احادیث ، برای غیبت امام عصر (ع) به کار رفته – بیان کنیم ، تا روشن شود که آن چه در این فصل اثبات می گردد ، با آن چه در فصل گذشته عقلاً و نقلاً مردود دانستیم ، تعارضی ندارد.

در مباحث گذشته روشن شد که هم عقل از کشف علت غیبت عاجز و ناتوان است و هم احادیث ائمّه(ع) به صراحت ، غیبت را رازی سر به مهر دانسته اند که پیش از ظهور امام زمان (ع) گشوده نمی گردد . در این صورت سؤالی که مطرح می شود این است که : « چگونه در احادیث ، علت هایی برای غیبت ذکر کرده اند در حالی که خود ائمّه سرّ غیبت را تا قبل از ظهور ، کشف ناشدنی معرفی نموده و پرسش از آن را ممنوع دانسته اند ؟!»
این پرسش ، پرسش مهمی است که پاسخ آن ، دیدگاه صحیح را – در فهم احادیثی که به طرح علت غیبت امام عصر (ع) پرداخته اند – روشن می کند . در گذشته این نکته را تذکر داده ایم که در بیان علت غیبت امام (ع) مقصود این نیست که در صورت  وجود علت ، غیبت امام ضروری می گردد و در صورت عدم آن  ، ظهور « عدم غیبت» ایشان ضرورت یابد . این برداشت از تعلیلی که در احادیث برای غیبت امام (ع) شده صحیح نیست ، بنابراین باید گفت:
اولاً با استناد به ادله ی نقلی در این زمینه می توانیم نتیجه بگیریم که همه ی آن چه به عنوان علت غیبت فرموده اند  ، عامل مؤثر در این غیبت امام (ع) بوده است  ، ولی این تاثیر ، ضرورت عقلی ندارد . یعنی چنین نیست که هر یک از این علل یا مجموع آنها ، عقلاً غیبت امام(ع) را ضروری کند . به تعبیر دیگر ، می توان گفت که عقلاً وجود هر یک از این علت ها با عدم غیبت امام (ع) هم سازگار است ، بنابراین صرفاً با اتّکاء به فرمایش معصوم (ع) می توانیم آن علت را در غیبت امام(ع) مؤثر بدانیم نه این که مسا له از مستقلات عقلیه باشد .
ثانیاً چنین نیست که اگر هر یک از این علت ها مرتفع شود یا همه با هم منتفی گردند ، ضرورتاً غیبت خاتمه یابد و ظهور واقع شود . به تعبیر دیگر نمی توان گفت : « هر یک از این علل ، علت ناقصه ی غیبت امام (ع) هستند . پس اگر همه با هم رفع شوند ، دیگر هیچ علتی برای غیبت نمی ماند و بنابراین ظهور حضرت ، قطعی می گردد » چنین نیست . چرا که در غیر این صورت دیگر وجه و علت غیبت ، مخفی نخواهد بود ، و می توانیم حکمت غیبت را حاصل جمع همه ی آن علت ها بدانیم ، در حالی که به فرمایش معصوم (ع) ، حکمت غیبت تا قبل از ظهور روشن نمی گردد . بنابراین می توان فرض کرد که همه ی این علت ها مرتفع شوند ، ولی غیبت خاتمه نیابد و ظهور واقع نشود .
با توجه به این دو نکته ، می توان گفت که مقصود از بیان علت در احادیثی که غیبت امام را توضیح داده اند ، روشن نمودن برخی از آثار و فوائد غیبت می باشد. به این معنا که غیبت حضرت ، دارای آن آثار و نتایج می باشد؛ اماهیچ کدام به معنای اصطلاحی کلمه ،« علت » نیستند. این مطلبی است که در نوشته ی یکی از اعاظم حوزه علمیه به آن تصریح شده است :
آن چه بگوییم راجع به اسرار غیبت ، بیشتر مربوط به فواید و آثار آن است و الّا
علت اصلی آن بر ما مجهول است . و این است معنای احادیث شریفه ای که در
آنها تصریح شده به این که سرّ غیبت آشکار نشود مگر بعد از ظهور.
حال با توجه به این نکته ، به نقل و توضیح گزیده ای از احادیثی می پردازیم که در مقام بیان علت غیبت امام(ع) ، وجوهی را ذکر کرده اند . آن چه با مراجعه به این احادیث به دست می آید ،   پنج وجه مختلف است که برای هر کدام مؤیداتی هم وجود دارد . ما در این جا به نقل نمونه هایی از هر وجه ، که صراحت بیشتری در تعلیل غیبت امام(ع)  دارد ، اکتفا می کنیم . لازم به ذکر است که غیر از این پنج دلیل ، وجوه دیگری هم در کلمات برخی از بزرگان و دانشمندان ذکر شده ، ولی چون صراحت یا ظهوری در بیان علت غیبت ندارند  ، از نقل آنها خودداری می کنیم.

علت اول : نخستین علتی که شاید بیش از سایر علت ها ، در خصوص غیبت امام عصر (ع) مورد تاکید قرار گرفته ، « ترس از کشته شدن » است . در احادیث منقول از مرحوم کلینی (در کتاب شریف «کافی ») و مرحوم صدوق (در کتاب گران قدر«کمال الدین  ») و مرحوم نعمانی(در کتاب ارزشمند «الغیبة») این علت در موارد متعددی بیان شده است . به عنوان نمونه زراره از امام صادق(ع) نقل می کند که به او فرمودند :

یا زُرارَة لابُدَّ لِلقائِم مِن غَیبَة .
ای زراره قطعاً حضرت قائم (ع) غیبتی دارد.
زراره می گوید می گوید پرسیدم : و لِمَ ؟ - چرا؟ - حضرت فرمودند:
یخافُ علی نَفسِهِ- و اَومَأَ بِیدِه الی بَِطنِه .
بر جانش می ترسد(و با دست خود اشاره به شکمشان کردند).
آن چه از حدیث فوق استفاده می شود این است که یکی از عوامل مؤثر در غیبت امام عصر(ع) ترس آن حضرت بر جان مبارک خویش بوده است . البته ترس امام  (ع) بر جان مبارک خویش، همچون ترسی که انسان های عادی دارند و از کشته شدن
 می هراسند ، نمی باشد . امام(ع) به خاطر کسب رضای خدا وند و به عنوان انجام یک عبادت بسیار مهم ، برحفظ جان خود مراقب و نسبت به آن نگران هستند . بنابراین امام (ع) از این جهت که خدای متعال ، کشته شدن ایشان را نمی پسندد، « خوف از قتل» دارند .  به هر حال با توجه به آن چه در مقدمه ی بحث بیان شد ، تاثیر این عامل در غیبت امام(ع) ضرورت عقلی ندارد .
توضیح مطلب این که هر چند با غیبت امام(ع) جان ایشان حفظ می شود ، اما اگر امام صادق  (ع)  یا معصوم دیگر نفرموده بودند ، عقلاً نمی توانستیم کشف کنیم که یکی از علل غیبت امام (ع) حفظ جان شریف آن حضرت است ، زیرا این امر (تاثیر عامل «هراس از قتل»در ایجاد غیبت ) از مستقلات عقلیه نیست و به لحاظ عقلی ، تنها راه جان مبارک امام (ع)  ، غیبت ایشان نمی باشد. به تعبیر دیگر عقلاً می توان فرض کرد که امام  (ع)  ظاهر باشند ، اما خداوند جان ایشان را به طریق دیگری – همچون معجزاتی که گه گاه در عصر سایر ائمّه (ع)  رخ می داد – حفظ نماید . پس به دلیل عقلی نمی توان گفت که حفظ جان امام  (ع)  ، غیبت ایشان را ضروری و واجب نموده است . به همین جهت تاکید می کنیم که علت بودن حفظ جان برای غیبت امام(ع)  ، باید فقط با ادله نقلی ثابت شود. 
با روشن شدن این نکته ، بطلان این سخن روشن می شود که :
     آن چه را به طور قطع می توان سبب غیبت امام(ع)  دانست ، ترس ایشان بر جان       
      خویش است ... و هر گاه بر جان خود بترسد ، غیبت ایشان واجب می شود.
نویسنده ی بزرگوار این عبارات برای اثبات گفتار خود به ادلّه ی نقلی استناد نفرموده و صحّت آن را عقلی می داند واین دقیقاً همان چیزی است که مورد اشکال و ردّ ماست . البتّه ایشان در فصل دیگری از کتاب خود بعضی از احادیثی را نقل کرده اند که دالّ بر این علّت هستند ، امّا استشهاد به این نقل برای تایید گرفتن از ادلّه ی نقلی است نه استدلال و استناد به آنها.
با توجّه به این نکته ی دقیق می توان گفت که بین این علت « ترس از جان » و غیبت امام (ع)  رابطۀ علیت اصطلاحی وجود ندارد . این رابطه وقتی برقرار است که وجود علّت ، وجود معلول را ضروری می کند « البتّه وقتی علّت ، علّت تامّه باشد» و نیز تا علت رفع نشود ، معلول هم قابل رفع نباشد « که این هم در علّت تامّه و هم ناقصه صادق است ». امّا در این جا هیچ یک از دو قضیه صادق نیستند . از طرفی وجود ترس بر جان ، غیبت امام (ع)  را عقلاً واجب نمی کند « که توضیح آن گذشت » و از طرف دیگر چنین نیست که برای رفع غیبت امام  (ع)  از میان رفتن ترس ایشان ضروری باشد . لذا این رابطه از هیچ طرف برقرار نیست . به تعبیر دیگر شرط عقلی ظهور امام زمان (ع)  ، این نیست که ایشان ترسی بر جان خود نداشته باشند . این مطلب بسیار مهم و دقیقی است که به عنوان نتیجه ی بحث فعلی باید مغتنم شمرده شود .

علت دوم : علّت دیگری که در احادیث برای غیبت امام زمان (ع)  بیان شده ، آزمودن مؤمنان از سوی خداوند متعال است . البتّه آزمایش الهی برای این نیست که خداوند ، به آن چه در مورد اهل ایمان نمی داند ، آگاه شود . چنین فرضی در مورد خداوند متعال عقلاً منتفی است . ما در فصل گذشته معنای صحیح امتحان الهی را با نقل فرمایش از امیرالمومنین (ع)  روشن ساختیم .
اکنون ماهم با توجه به همان معنا می توانیم دومین عامل مؤثّر در غیبت امام (ع)  را توضیح دهیم . امیرالمومنین(ع)  فرمودند :
أما وَ اللهِ لَاُقتَلَنَّ أنا و اِبنای هذانِ و لَیبعَثَنَّ اللهُ رَجُلاً مِن وُلدی فی آخِرِ الزّمانِ یطالِبُ    بِدِمائِنا و لَیغیبَنَّ تَمییزاً لِاَهلِ الضَلالَةِ حتّی یقُولَ الجاهِلُ: ما لِلّهِ فی آلِ محمّدٍ حاجَة.
بدانید ، قسم به خدا یقیناً من واین دوپسرم « حسن وحسین  (ع)  » کشته می شویم و خداوند مردی از فرزندان من را درآخرالزّمان خواهد فرستاد که از ما خونخواهی می کند واو یقیناً از مردم پنهان می گردد تا اهل گمراهی را « از دیگران » جدا کند و چنان می شود که فرد نادان می گوید : خداوند« برای هدایت و دستگیری خلائق » نیازی به آل محمّد (ع)  ندارد .
تعبیر « تمییز » در این حدیث شریف ، علّت غیبت امام عصر (ع)  را بیان می کندو با توجّه به معنایی که از امتحان الهی بیان شد ، جدا کردن اهل حق از اهل باطل ، هدفی است که خداوند از امتحانش اراده می فرماید . جدا شدن گمراهان ، باعث اتمام حجّت بر ایشان هم می شود که نتیجه دیگری در پی امتحان خداوند است . آنها در روز قیامت هیچ عذری در  پیشگاه الهی در مورد کارهای خلاف خود نخواهند داشت .
تعبیر «امتحان » نیز در مورد غیبت امام (ع)  در احادیث به کار رفته است . حضرت موسی بن جعفر (ع)  فرمودند :
إنّه لابُدَّ لِصاحِبِ هذا الاَمرِ مِن غَیبةٍ... إنّما هِی مِحنَةُ مِنَ اللهِ عزَّ و جَلَّ امتَحَنَ بها خَلقَه.
همانا قطعاً صاحب این امر ، غیبتی دارد ... این امر چیزی نیست جز امتحانی از جانب خدای عزّوجل که آفریدگانش را به وسیله
آزمایش می کند.
هر چند که امتحان در این حدیث برای همه ی آفریدگان خدا مطرح شده است ولی بیشتر از دیگران ، شیعیان در معرض این امتحان قرار دارند . امام صادق  (ع)  پس از این که از غیبت امام زمان (ع)  به زراره خبر دادند ، فرمودند :
غَیرَ اَنَّ اللهَ عَزَّ و جَلَّ یحِبُّ اَن یمتَحِنَ الشیعةَ
ولی خدای عزّوجل دوست دارد که شیعیان را امتحان کند.
آری امتحان اصلی وسخت ، برای شیعیان رخ می دهد تا روشن شود کدامیک از آنان در زمان غیبت از اعتقاد کامل و صحیح – نسبت به امامشان – دست بر نمی دارد ووظایف خویش را در قبال ایشان به خوبی انجام می دهند . آنها که در این امتحان شکست می خورند ، در زمرۀ اهل ضلالت و گمراهی قرار می گیرند .
در مورد این عامل دوم «امتحان » نیز می توانیم توضیحی شبیه به علت پیشین مطرح کنیم با این بیان که تاثیر این عامل نیز در غیبت امام (ع) ضرورت عقلی ندارد و صرفاً به اعتبار ادلّه ی نقلی است که از آن سخن می گوییم . عقلاً می توانیم فرض کنیم که خداوند شیعیان را بدون غیبت امامشان امتحان می کرد ،  لذا لازمۀ عقلی  امتحان الهی ، غیبت امامشان نیست و راه های دیگری نیز برای امتحان خداوند وجود داشته است . پس این که « امتحان الهی علّت غیبت امام عصر (ع) است» امری نیست که از مستقلّات عقلیه به حساب آید ، لذا است که تنها به اتّکاء ادلّۀ نقلی می توانیم از آن سخن بگوییم .  پس هر گونه توجیهی که بخواهد غیبت امام زمان   (ع) را به دلیل امتحان الهی ، ضروری عقلی بداند ، مردود است.

در این جا قبل از آن که سخن را دربارۀ علت دوم غیبت به پایان رسانیم ، مناسب است اشاره ای به کلام دیگری از فقیه بزرگ و نامدار شیعه ، شیخ الطّائفه ، جناب ابو جعفر طوسی ، داشته باشیم . در ذیل بیان علّت اوّل ، سخنی از ایشان آوردیم که به صورت قطعی علّت غیبت را ترس بر جان امام (ع) دانسته بودند . نویسندۀ بزرگوار کتاب « الغیبة » در فصل پنجم از آن به نقل برخی شواهد روایی در مورد علّت غیبت می پردازد ابتدا احادیثی را نقل می کند که ترس بر جان را به عنوان علّت غیبت مطرح نموده اند و سپس به علّت دوم اشاره می نماید و می فرماید :
اخباری که دالّ بر امتحان شیعه در زمان غیبت ودشواری کار بر ایشان و آزمایش صبر آنان بر غیبت است ، صرفاً خبر دادن از سختی ها ی شیعیان است ، نه این که خداوند متعال امام (ع) را غایب نموده تا این که مردم را امتحان کند و چگونه خداوند چنین چیزی را اراده کند در حالی که لازمۀ آن ظلم و معصیتی است که از جانب ستمکاران بر مؤمنان می رود و خدای متعال این را نمی خواهد بلکه سبب غیبت همان ترسی است که گفته ایم.
به عقیدۀ ایشان چون لازمۀ آزمایش شیعیان در زمان غیبت ، وقوع ظلم وستمی است که از ناحیۀ ستمگران بر مؤمنان می رود ، پس خداوند قطعاً چنین نخواسته است . به همین دلیل نمی توانیم امتحان شیعیان را دلیل غیبت امام (ع) بدانیم .
در بارۀ این عقیده می توان گفت : خداوند هرگز به ظلمی که ظالمان در حقّ مؤمنان روا می دارند ، راضی نیست و آن را – نه تکویناً و نه تشریعاً – اراده نکرده است . تکویناً اراده نکرده چون ظلم ظالمان به اختیار و حرّیت خود ایشان صورت می گیرد و خداوند در فعل اختیاری هیچ انسانی ، خواست تکوینی خود را تحمیل نمی کند . چرا که اگر چنین کند ، جبر لازم می آید و خداوند عادل تر از آن است که کسی را مجبور به کاری کند و سپس به خاطر انجام آن ، مذمّت و عقوبتش فرماید . از طرفی خواست تشریعی خداوند نیز درست خلاف ظلم آنهاست . چون ارادۀ تشریعی عبارت است از امر و نهی الهی و خداوند ظالمان را از ارتکاب ظلم نهی فرموده است . پس خداوند هیچ نوع اراده ای « نه تکوینی ونه تشریعی » در مورد ظلم و ستم ظالمان بر مؤمنان ندارد .امّا از آن جا که خداوند انسان های مختار را آزمایش می کند ، لازمۀ اختیار داشتن آنها این است که بتوانند » ظلم کنند و اگر خدای متعال مانع ظلم ظالمان نشود ، مخالف عدل وحکمت خویش عمل نکرده است ؛  پس جلوگیری  نکردن از وقوع ظلم – به خاطر امتحان یا هر حکمت دیگر – به معنای ارادۀ آن از ناحیۀ خداوند نمی باشد .
به بیان دیگر ، هر چیزی در عالم واقع می شود ، لزوماً مورد رضای خدای متعال نیست و این شامل همۀ گناهانی است که از موجودات مختار ، سر می زند . حدّاکثر چیزی که می توان گفت این است که خداوند به وقوع معاصی - از جمله ظلم ظالمان در حقّ مؤمنان – قبل از تحقّق آنها علم و آگاهی دارد ، امّا علم حقتعالی علّت ارادۀ او نیست و تاثیری هم در اختیار طاعت و معصیت اختیاری از ناحیۀ انسان ندارد .
با این توضیحات ، روشن می شود که دلیل مرحوم شیخ طوسی در ردّ علّت بودنِ «امتحان الهی » تمام نیست .

برخی برای ردّ این علّت دوم استدلال دیگری کرده و گفته اند : 
مسلّماً نمی توان گفت که خداوند وسیله‌ای جز غیبت برای امتحان شیعیان نداشته است ، چرا که هر واقعه‌ای می‌تواند وسیله‌ای برای آزمایش بندگان باشد ... بنابراین همان طور که مصیبت فراق امام زمان  (ع) برای ما آزمایشی بزرگ است ، حضور وظهور حضرت (ع) نیز آزمایش عظیمی برای ماست ...نتیجه آن که غیبت امام زمان (ع) همان طور که در حدیث به آن اشاره شده است ، گرچه وسیله ای برای آزمایش شیعیان است ، ولی علّت برای غیبت نمی تواند باشد . شیخ طوسی در نقد این علّت می فرماید: ... 
نویسنده در انتهای سخن خود به همان فرمایش شیخ طوسی که مورد نقد و بررسی قرار گرفت ، استناد نموده امّا هیچ توضیحی دربارۀ ارتباط ادّعای خود با فرمایش مرحوم شیخ نداده است و البتّه به دلیل اشتباهات روشنی که درترجمۀ سخن شیخ طوسی مرتکب شده ، گویا اصلاً مقصود ایشان را به درستی درک نکرده است به هر حال با مراجعه به سخن مرحوم شیخ ، روشن می شود که دلیل ایشان با آن چه نویسندۀ مقالۀ « نظریه اختیاری بودن ظهور » آورده کاملاً متفاوت است . آن چه نویسندۀ مذکور مطرح کرده ، سخن کاملاً صحیحی است که شبیه آن را دربارۀ همۀ علّت های بیان شده برای غیبت امام عصر (ع) مورد تاکید قرار دادیم و گفتیم که به همین دلیل ، نمی توانیم هیچ یک از این علل را ، علّت عقلی غیبت بدانیم و بین آن علّت وغیبت امام (ع) ضرورت علّی و معمولی برقرار کنیم .
بنابراین ما عین سخن این نویسنده را ، که دربارۀ علّت بودن « امتحان » برای غیبت امام (ع) مطرح شده , دربارۀ علّت بودن « ترس از جان » نیز می توانیم تکرار کنیم وبگوییم چون عقلاً تنها راه حفظ جان امام  (ع) ، غیبت ایشان نیست و خداوند قادر است جان آن حضرت را در حال ظهور نیز – از راه های دیگری نظیر معجزات عصر دیگر ائمّه (ع) – حفظ نماید؛  پس حفظ جان هم نمی تواند علّت غیبت باشد و ما همین نکته را در توضیح علّت اوّل غیبت « ترس بر جان » مطرح نمودیم .
نکتۀ مهمی که بر این نویسندۀ محترم مخفی مانده ، همان چیزی است که قبل از آن توضیح تک تک علّتهای غیبت بیان کردیم و گفتیم که هیچ یک از آنها به معنای اصطلاحی کلمه ، « علّت » غیبت نیستند ، بلکه علّت اصلی - مطابق فرمایش امام صادق (ع) - تا قبل از ظهور برای ما روشن نمی شود . آن چه به عنوان علل غیبت فرموده اند چیزی جز برخی لوازم و آثار آن نیست که البتّه همۀ آنها به خواست خداوند « نه به ضرورت عقلی » در غیبت امام (ع) مؤثّر بوده است . بنابر این هیچ کدام از آنها را- به معنای مورد نظر نویسندۀ فوق - نمی توانیم علّت غیبت بدانیم چه ترس از جان و چه علّت های دیگر را.

علّت سوم :سومین عامل مؤثّر در غیبت امام زمان (ع) – که در احادیث ائمّه (ع) به آن تصریح شده – آن است که ایشان به این خاطر غیبت کرده اند که در هنگام ظهور ، عهد و پیمانی از هیچ کس بر عهده نداشته باشند . از حضرت امام علی بن موسی الرضا (ع) روایت شده که فرمودند :
کأنّی بِالشیعَة عِندَ فَقدِهُم الثالثَ مِن وُلدی کالنَعَم یطلُبُونَ المَرعی فلا یجِدُونَه.
گویا شیعیان را در هنگام گم کردن سومین نوادۀ خود می بینیم که مانند گوسفندان به دنبال چراگاه می گردند ولی « جایی »  پیدا نمی کنند .
راوی از علّت این امر سؤال می کند و حضرت پاسخ می دهند :
لِاَنّ اِمامَهم یغیبُ عنهم .
چون امامشان از آنها غایب می شود .
راوی از علّت غیبت می پرسد و حضرت می فرمایند :
لِئَلّا یکُونَ لِاَحَدٍ فی عُنُقِهِ بَیعَة اِذا قامَ بِالسَیفِ .
برای این که با شمشیر قیلم می کند ، بیعت هیچ کس بر گردن ایشان نباشد.
وقتی امام زمان (ع) غایب باشند ، دیگر نیازی پیدا نمی شود ، تا همچون پدران گرامی خود ، برای حفظ ظاهر و از باب ناچاری ، با قدرتمندان و زورگویان زمان خود ، بیعت کنند و در واقع اعلام عدم جنگ با آنها بدهند . این سیره برای همۀ ائمّه (ع) قبل از امام عصر   (ع) جاری بوده است و از آنجا که نمی خواسته اند با طاغوت های زمان خود علناً اعلام جنگ کنند  ، لذا ظاهراً با آنها بیعت می کرده اند ، یا حدّاقل عهد و پیمان صلح برقرار می ساخته اند . این بیعت به معنای قبول مشروعیت خلافت غاصبان خلافت نبوده ، بلکه صرفاً اعلام می داشته که امام (ع) با آنها قصد پیکار و مقابله ی آشکار ندارد . ظالمان هم به همین مقدار راضی می شدند ولی البتّه بعدها خباثت خود را آشکار می نمودند و ائمّه  (ع) را با حیله های مختلف به شهادت می رساندند.
  در میان امامان گذشته ، حضرت سید الشهداء (ع) در زمان حکومت معاویه - لعنه الله - عهد وپیمان با او را نقض نکردند ، امّا وقتی یزید – لعنه الله – به حکومت رسید ، و از امام حسین (ع)  بیعت خواست ، ایشان از بیعت سرباز زدند و به همین دلیل کار به جنگ با یزید و شهادت آن حضرت منتهی شد . پس همۀ ائمّه (ع)  - حتّی وجود مقدس سید الشهدا (ع) « در زمان معاویه » - عهد وپیمانی با طاغوت زمان خود بر عهده داشته اند . امّا از آن جا که رسالت امام عصر (ع) با دیگر ائمّه (ع) متفاوت است و به امر خداوند باید در هنگام ظهور با همۀ مستکبران و زورگویان عالم ، مقابله و مبارزه کنند ، به همین جهت از جانب خدای متعال چنین مقدّر شده که ایشان از سوی هیچ قدرتمندی ، بیعتی بر گُرده و پیمانی بر عهده نداشته باشند .علّت غیبت ایشان هم در حدیث مورد بحث ، همین مطلب عنوان شده است.
نکتۀ قابل توجّه در بحث فعلی این است که برای تحقّق چنین هدفی « بیعت نکردن با هیچ کس » تنها راه عقلی ، غیبت ایشان از دیدگاه عموم مردم نیست . به لحاظ عقلی امکان داشت که ایشان غایب نشوند و در عین حال زیر بار بیعت با هیچ کس هم نروند . به عبارت دیگر بیعت نکردن امام زمان (ع) با حاکمان و قدرتمندان ، از طرق مختلفی امکان پذیر بوده امّا خدای متعال از میان این طرق ، غیبت حضرتش را انتخاب فرموده است  . پس شرط عقلی رفع غیبت « ظهور » امام(ع) این نیست که بیعتی از جانب کسی بر عهدۀ ایشان نباشد ، تاثیر این امر « بیعت نداشتن از جانب هیچ کس » در غیبت امام(ع) به جعل و ارادۀ خدای متعال بوده واین که « شرط ظهور حضرت ، نبودن بیعت کسی بر عهدۀ ایشان است » ، نیز قرار داد خداوند می باشد نه این که ضرورت عقلی وعلّی و معمولی داشته باشد .

چهارمین علّت غیبت امام(ع) : اجرای سنّت های پیامبران گذشته
 
علّت چهارم : عامل دیگری که غیبت (ع) در بعضی احادیث به آن نسبت داده شده ، این است که خدای متعال می خواهد سنّت های انبیای گذشته را مورد واپسین وصی آخرین پیامبر جاری نماید . امام صادق (ع) به سَدیر فرمودند :
اِنّ لِلقائِمِ مِنّا غَیبَة یطُولُ اَمَدُها .
همانا قائم از ما « اهل بیت (ع) » غیبتی دارد که مدّت آن به طول می انجامد .
سدیر می گوید : پرسیدم : ای پسر خدا ! علّت آن چیست ؟ فرمودند:
لِاَنّ اللهَ عَزَّ و جَلَّ أبی اِلّا أن تَجرِی فیه سُنَنُ الاَنبیاءِ (ع) غَیباتِهِم و إنّه لابُدَّ له یا سَدیر مِن استیفاءِ مُدَدِ غَیباتِهم ، قال اللهُ تَعالی : « لَتَر کَبُنَّ طَبَقاً عن طَبَقٍ » اَی سُنَنَ مَن کانَ قَبلَکم.
برای این که خدای عزّوجل جز این نخواسته است که سنّت های پیامبران در غیبت هایشان ، در مورد قائم (ع) جاری شود و ای سدیر ! گریزی از کامل شدن مدّت زمان های غیبت های ایشان نیست .
خداوند متعال فرمود : همانا سوار میشوید طبقه ای ، یعنی بر سنّت های پیشینیان خود « سوار می شوید » .
مقصود این است که خداوند می خواهد سنّت های پیامبران امّت های پیشین ، در وجود مقدّس امام زمان (ع) نیز جریان یابد و از آن جا که غیبت انبیا یکی از سنّت های رایج میانشان بوده است ، پس باید حضرت صاحب الامر (ع) نیز غایب شوند تا این ارادۀ الهی محقّق گردد . توضیح مطلب این که مطابق روایات ، بسیاری از انبیای الهی ، در زمان خود از قومشان غایب شده بودند که در میان ایشان می توانیم از این پیامبران نام ببریم : حضرت ادریس ، حضرت نوح ، حضرت صالح ، حضرت ابراهیم ، حضرت یوسف ، حضرت موسی ، حضرت شعیب ، حضرت الیاس ، حضرت سلیمان ، حضرت لوط ، حضرت دانیال ، حضرت عزیز و حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیهم السلام .
البتّه این فرمایش « که سنّت‌های انبیای گذشته در امام زمان (ع) جاری می شود » به معنای آن نیست که جزئیات ویژگی های انبیا در آن حضرت محقّق می شود . چرا که بوده اند پیامبرانی که از قوم خود غیبت نداشته اند ، مانند حضرت یعقوب و حضرت داود (ع) . پس اگر قرار باشد همۀ سنّت‌های همۀ انبیاء در مورد امام عصر (ع) نیز جاری شود ، با توجّه به این که برخی از ایشان غیبت نداشته اند ، مشخّص نمی شود که باید امام زمان (ع) از مردم غایب شوند یا خیر . لذا این فرمایش امام صادق (ع) را باید به صورت تعبّدی پذیرفت ، چرا که برای ما معلوم نیست که کدام سنّت از سنن انبیای الهی باید در امام عصر (ع) جاری شود و این کاملاً بستگی به مقصود گویندۀ این حدیث « امام صادق (ع) جاری شود » با میل و سلیقۀ خود به هر ویژگی موجود در هر یک از پیامبران گذشته ، منطبق کنیم .
امور مختلفی و متعدّدی دربارۀ انبیای امّت های پیشین جاری و ساری بوده است که هیچ دلیل بر ضرورت وجود آنها در امّت اسلام نداریم . بنابراین هر چند ، لحن سخن امام صادق (ع) در تعبیر « سنّت های انبیای گذشته » کلّی وعمومی است ، ولی مقصود ایشان « همۀ سنّت های پیامبران گذشته » با سور عمومی « لفظ همه » نیست و قضیه ای که فرموده اند ، اصطلاحاً موجبۀ کلّیه نمی باشد بلکه قضیۀ صورت «مهمله » دارد « یعنی به کلّیه یا جزئیه بودن آن تصریح نشده است و قضیۀ مهمله در حکم یک قضیۀ جزئیه است .» پس مقصود نهایی امام صادق (ع) از فرمایش مورد بحث این است که برخی از سنّت‌های انبیای گذشته باید در امام عصر (ع) جاری گردد . حال برای تشخیص این که کدام یک از سنّت های مورد نظر ایشان بوده است ، باید در تک تک موارد به سخنان خود ائمّه (ع) مراجعه کنیم تا مصایق مورد نظرشان را در یابیم .
با توجّه به این توضیحات ،  می توان گفت که سخن امام صادق (ع) - که به صورت سر بسته و مجمل تعبیر شده - در حقیقت به موارد خاصّی- که مورد نظر حضرات ائمّه (ع) می باشد - تأویل و تحلیل می گردد . یعنی مقصودشان از « سنّت های انبیای گذشته » چند سنّت خاصّ آنهاست که البتّه قطعاً یکی از آنها غیبت ایشان از مردم است . بنابراین مسأله از صورت کلّی و عمومی خارج می شود وحالت جزیی و خاص پیدا می کند . در این صورت و آن چه به عنوان علّت غیبت امام (ع) مطرح شده ، بیان یک قاعدۀ کلّی و عام نیست و لذا مراد از حدیث مزبور این است که :« ارادۀ خداوند بر این که سنّت غیبت انبیای گذشته در مورد امام عصر (ع) جاری گردد ، علّت غیبت ایشان است ». این سخن هر چند که در پاسخ به سؤال از علّت غیبت بیان شده ، امّا در واقع علّت و سبب آن را بیان نمی کند و تنها توضیحی که می دهد این است که : « خداوند چنین خواسته است » از فرمایش امام صادق (ع) چیزی بیش از این مقدار به دست نمی آید. اگر بخواهیم این مطلب را در قالب بیان علّت غیبت بیان کنیم ، باید گفت که : علّت غیبت امام زمان (ع) ، ارادۀ الهی بر تحقّق این امر است . 
با توجّه به این تحلیل ، می توان گفت که رابطۀ این علّت « ارادۀ خداوند » ومعلولش « غیبت امام زمان (ع) » یک رابطۀ عقلی و ضروری است ، چون وقتی خداوند چیزی را تکویناً اراده فرماید ، عقل به ضرورت وجود آن حکم می نماید . امّا این علّت چنان کلّی است که دانستن رابطۀ ضروری آن با معلولش  « غیبت امام زمان(ع) » ، به هیچ وجه باعث نمی شود که باب اظهار نظر عقلی دربارۀ چرایی غیبت باز شود . اگر امام (ع) غایب هم نبودند ، باز می توانستیم و باید علّت آن را ارادۀ خداوند بر تحقّق آن بدانیم . پس بیان چنین علّت‌های عام وکلّی – که با هر نوع حادثه‌ای اعمّ از وقوع غیبت وعدم آن سازگار است – اجازۀ هیچ نوع تحلیل عقلی از غیبت امام (ع) را به انسان نمی‌دهد . بنابراین دانستن و ندانستن این گونه علّت ها در بحث فعلی مفید فایده زیادی نیست و آنها که به دنبال ارائه تحلیل عقلی از غیبت امام (ه) هستند از امثال این حدیث طرفی نمی بندند . حدّاکثر استفاده از این حدیث این است که امام (ع) ، به علّت ارادۀ الهی غیبت اختیار کرده و تا وقتی این اراده باقی می باشد ، غیبت ادامه پیدا می کند و رفع آن هم فقط به ارادۀ الهی بستگی دارد وبس.

علّت پنجم : آخرین چیزی که به عنوان عامل مؤثر در غیبت امام (ع) ، در احادیث یافت می شود ، اعمال ناشایست بندگان است که باعث سلب نعمت ظهور حضرت صاحب الزمان (ع) شده و در واقع به نوعی عقوبت گناهان مردم می باشد . امام باقر (ع) فرمودند :
اِذا غَضِبَ اللهُ تبارَک و تَعالی علی خَلقِه نحّانا عن جِوارِهم.
هرگاه خدای متعال بر آفریده های خود« مردم » غضب نماید ما« اهل بیت » را از مجاورت با آنها دور می سازد .
از همین امام بزرگوار نقل شده که فرمودند :
همانا هرگاه خداوند مجاورت قومی را برای ما نپسندد ما را از میان ایشان بیرون میبرد.
حدیث دیگر درهمین زمینه از امام امیر المومنین (ع) نقل شده است که فرمودند :
بدانید که زمین از حجّت خدای عزّوجل خالی نمی ماند . امّا خداوند دیدگان خلایق را از دیدن حجّتش - به خاطر ظلم و جور و زیاده روی ایشان در حق خودشان - کور خواهد گردانید .
از این احادیث استفاده می شود که سبب غیبت امام (ع) از دیدگان مردم، اعمال ناشایستی است که از ایشان سر میزند و موجبات غضب الهی را بر آنها فراهم می آورد . غضب خداوند ، باعث شده که نعمت هم جواری با امام زمان(ع) از مردم ثبت گردد اگر آنان به گونه‌ای عمل می کردند که شایستگی درک حضور آشکار امام (ع)را از دست نمی‌دادند چه بسا خداوند این نعمت عُظمی را از آنها دریغ نمی کرد. پس قطعاً یک عامل مؤثر در غیبت آن حضرت ،گناهانی است که انجام می دهند . هر گناهی ، نوعی ظلم وزیاده روی است که انسان در حق خود می کند وباعث محرومیت او از دیدار امام عصر(ع) می گردد .
نکته ی مهمّی که در مورد این عامل باید توجّه کرد این است که تاثیر آن در غیبت امام (ع) به دلیل عقل ثابت نمی شودو بین انجام گناه توسط مردم وغیبت امام زمان (ع) هیچ گونه رابطۀ ضروری عقلی وجود ندارد . از ادلّۀ نقلی هم چنین ضرورتی استفاده نمی شود . و روشن است که نه اعطای نعمت‌های خداوند به مردم ، بر اساس لیاقت وشایستگی آن بوده و نه سلب آنها لزوماً به علّت بی لیاقتی ایشان است . بنابراین اگر بی لیاقتی مردم را در غیبت امام  (ع)  مؤثر می دانیم ، تنها به دلیل وجود روایتی است از قبیل آن چه نقل کردیم وگرنه هیچ قاعده وقانون عقلی یا نقلی بر این امر دلالت نمی کند . با این ترتیب ، فرض این که با وجود گناهان مردم ، امام (ع) غیبت اختیار نکنند ؛ هم یک فرض معقول است و هم با سنّت های خداوند تعارضی ندارد . به همین دلیل می توان گفت که برای رفع غیبت امام (ع) « یعنی ظهور » نیز شایستگی و لیاقت مردم هیچ ضرورتی ندارد .

حال که این وجوه پنجگانه را در بیان علّت غیبت امام زمان(ع) توضیح دادیم ، روشن می شود که هیچ یک از این ها نه علّت تامّه غیبت ونه علّت ناقصۀ آن « به اصطلاح فلسفی » هستند . اگر هر یک از این علل یا همۀ آنها با هم ، علّت تامّۀ غیبت امام (ع) بودند ، می توانستیم عقلاً دربارۀ حکمت غیبت اظهار نظر کنیم و به عبارت دیگر می شد این حکمت را پیش از ظهور بشناسیم ، امّا ازآن جا که به طور قطع حکمت این امر پیش از ظهور منکشف نمی گردد ، لذا همان گونه که در ابتدای بحث اشاره شد ؛ این علّت ها در واقع فوائد و آثار غیبت هستند ، در عین آن که استناد غیبت به هر یک از آنها یا مجموع آنها عقلاً و عرفاً صحیح است . البتّه تعبیری که برای بیان این استناد به کار می بریم در مورد این پنج علّت متفاوت است .
نسبت به اوّلین و آخرین علّت - ترس از کشته شدن و گناهان بندگان - چنین تعبیر می کنیم که : « چون امام زمان (ع) از کشته شدن می ترسیدند ، غیبت اختیار کرده اند . » و « از آن جا که بندگان اعمال ناشایستی انجام داده اند ، حضرت از ایشان غایب شده اند » در حالی که نسبت به سه علّت دیگر تعبیر متفاوتی به کار می بریم و می گوییم : « خداوند امام زمان (ع) را از دیدگان مردم غایب نموده تا به این وسیله آنان را امتحان نماید » یا « امام (ع) غایب شده اند تا این که بیعت از هیچ کس بر گردن نداشته باشند و « حضرت غیبت اختیار کرده اند تا سنّت خداوند در مورد پیامبران گذشته نسبت به ایشان جاری شود .»
در تعبیر اوّل ، وجود علّت غیبت ، مقدّم بر خود آن است در حالی که در تعبیر دوم تحقّق خود غایب حاصل می شود . مثلاً ترس از کشته شدن ، مقدّم بر غیبت امام (ع) است در حالی که امتحان مردم یا جاری شدن سنّت پیامبران گذشته ، پس از وقوع غیبت تحقّق پیدا می کنند . این تفاوت را می توانیم چنین تعبیر کنیم که در مورد عامل اوّل و پنجم ،« حصول » آنها علّت غیبت هستند در حالی که نسبت به دیگر عوامل « تحصیل » آنها علّت غیبت می باشند .

طرح علّت ششم غیبت و بررسی آن                                                    
                                                                              
پس از بیان و توضیح این پنج علّت ، لازم به ذکر است که برخی از اندیشمندان و صاحب نظران در بحث مهدویت ، علّت دیگری را بر این علل افزوده اند ، که عبارت است از « ضایع نشدن ودایع الهی» .
مقصود از « ودایع الهی » مؤمنانی هستند که در زمان غیبت امام عصر (ع) از اصلاب پدران کافر خود به دنیا می آیند . یکی از آثار و نتایج غیبت ، ضایع نشدن این ودایع الهی است . امّا رجوع به متون احادیثی که به این مطلب دلالت دارند ، روشن می کند که هیچ یک از آنها در مقام بیان علّت غیبت نیستند و صرفاً یکی از آثار و لوازم غیبت را بیان می کنند . پس استناد غیبت امام (ع) به این امر ، بی دلیل البتّه در مباحث گذشته روشن نمودیم که پنج علّت مطرح شده برای غیبت امام (ع) نیز چیزی بیش از آثار و لوازم غیبت را نمی‌رسانند ، ولی با توجّه به این که علّت بودن آنها برای غیبت به دلیل عقل نیست و تنها با تکیه بر فرمایش معصوم (ع) می توانیم هر یک از آنها را عامل مؤثر در غیبت امام (ع) بدانیم ، پس در خصوص هر علّتی باید دلیل نقلی داشته باشیم تابتوانیم غیبت را به آن اسناد بدهیم . به این خاطرکه در مورد « ضایع نشدن ودایع الهی » چنین دلیل نقلی نداریم ، پس نمی توانیم این امر را یکی از علل غیبت امام (ع) به شمار آوریم . « دقّت شود .» به طور کلّی غیر از آن چه گفته شد ، می توانیم آثار و فواید دیگری هم برای غیبت امام عصر (ع) بشماریم . امّا علّت دانستن هر یک از آنها - به دلیل این که از لوازم و نتایج غیبت هستند - صحیح نمی باشند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد