ایمان نیوز

سیاست بین الملل - فرقه شناسی - مهدویت

ایمان نیوز

سیاست بین الملل - فرقه شناسی - مهدویت

آشنایی با فرقه های مذ هبی

1 - کلیات 
علم فرق و مذاهب یکى از دانشهاى دیرین و دیرپاى اسلامى است که از همان سده هاى نخستین اسلامى پا گرفته و همچنان مورد توجه اندیشمندان اسلامى است . یکى از عوامل پویایى و پایندگى این علم ، پیوند نزدیک آن با حیات دینى و فرهنگى جامعه اسلامى است . هر چند آثار بر جاى نشان مى دهد که همواره نوعى تعصب و روحیه تقابل بر این علم سایه انداخته و داورى هاى نادرست گاه چهره اى کاملا غیر واقعى از جریانهاى فکرى مخالف به نمایش گذاشته است ، اما با این همه ، هیچ مورخ و پژوهنده تاریخ تفکر اسلامى از این علم بى نیاز نیست .
بررسى آرا و عقاید فرقه هاى گوناگون از یک جنبه دیگر نیز حایز اهمیت است . چنان که مى دانیم ، در مباحث فکرى و اعتقادى از خردورزى و نقد و تحلیل نظریه ها و آراگریزى نیست ؛ طبیعى است که هر نقد و نظر عالمانه پیشاپیش نیازمند شناخت درست آرا و مقایسه دقیق میان آنهاست . علم فرق و مذاهب ، اگر به درستى آموخته شود، مى تواند ما را در شناخت دیدگاههاى مختلف اعتقادى بینش و بصیرت بخشد.

1 - کلیات 
علم فرق و مذاهب یکى از دانشهاى دیرین و دیرپاى اسلامى است که از همان سده هاى نخستین اسلامى پا گرفته و همچنان مورد توجه اندیشمندان اسلامى است . یکى از عوامل پویایى و پایندگى این علم ، پیوند نزدیک آن با حیات دینى و فرهنگى جامعه اسلامى است . هر چند آثار بر جاى نشان مى دهد که همواره نوعى تعصب و روحیه تقابل بر این علم سایه انداخته و داورى هاى نادرست گاه چهره اى کاملا غیر واقعى از جریانهاى فکرى مخالف به نمایش گذاشته است ، اما با این همه ، هیچ مورخ و پژوهنده تاریخ تفکر اسلامى از این علم بى نیاز نیست .
بررسى آرا و عقاید فرقه هاى گوناگون از یک جنبه دیگر نیز حایز اهمیت است . چنان که مى دانیم ، در مباحث فکرى و اعتقادى از خردورزى و نقد و تحلیل نظریه ها و آراگریزى نیست ؛ طبیعى است که هر نقد و نظر عالمانه پیشاپیش نیازمند شناخت درست آرا و مقایسه دقیق میان آنهاست . علم فرق و مذاهب ، اگر به درستى آموخته شود، مى تواند ما را در شناخت دیدگاههاى مختلف اعتقادى بینش و بصیرت بخشد.
اما از همه مهمتر، اینکه علم مذاهب حتى در فهم بخشهایى از متون دینى نیز ما را یارى مى رساند؛ گاه ابهامهاى موجود در روایات اسلامى را مى زداید و گاه بر وضوح مفاهیم مى افزاید. در روایات شیعه و سنى بارها از فرقه هاى مختلف نام برده شده یا عقیده آنان نقل و نقد شده است . اصولا اهل بیت علیه السلام در بیان معارف حقه معمولا ناظر به آراى مخالفان بوده اند و مرز حقایق دینى از عقاید بشرى را جدا کرده اند. از زمان امام محمد باقر علیه السلام که ائمه علیه السلام فرصت بیان حقایق دین را پیدا کردند، جامعه اسلامى مملو از آرا و عقاید بیگانه بود و نحله هاى گوناگون در تفسیر مفاهیم قرآنى هر یک به راهى مى رفتند. در چنین وضعیتى ناگزیر براى روشن شدن حقیقت باید آراى ناصواب را بازگو کرد.
نام و عنوان علم  این علم بر خلاف سایر علوم اسلامى از یک نام مشخص و منحصر به فرد برخوردار نیست و در طول سده هاى گذشته عناوین مختلفى را براى این علم به کار برده اند. اما در مجموع معروفترین تعبیر، یکى فرق و مذاهب و دیگرى ملل و نحل بوده است .
از لحاظ لغوى ، فرق ، جمع فرقه به معناى گروهى از مردم است . مذاهب ، جمع مذهب به معناى راءى و عقیده مى باشد. ملل ، جمع ملة به معناى دین و شریعت است و بالاخره نحل ، جمع نحلة و به معناى ادعا به کار مى رود.(1)
هر چند تعبیر ((فرق و مذاهب )) و نیز ((ملل و نحل )) در اصطلاح گاه به جاى یکدیگر به کار مى رود اما چنین مى نماید که اکثرا از عنوان دوم در معنایى عامتر و شاملتر استفاده مى شود. ((ملل و نحل )) معمولا به معناى گرایشهاى مختلف فکرى و اعتقادى در ادیان و نیز پیروان آنها به کار مى رود، در نتیجه شامل فرق و مذاهب اسلامى و غیر اسلامى مى شود. اما از ((فرق و مذاهب )) خصوص فرق و مذاهب اسلامى قصد مى شود. به هر حال در این کتاب این تعابیر به یک معنا یعنى فرق و مذاهب اعتقادى دین اسلام به کار مى رود.
در هر دین و آیین معمولا پس از رحلت پیامبر یا بنیان گذار دین ، در میان پیروانش اختلافاتى رخ مى دهد و این اختلافها گاه به قدرى عمیق است که باعث پیدایش مذاهب و مکاتب مختلف مى گردد و پیروان دین را. گروههاى متعدد تقسیم مى کند. این اختلافها مى تواند در موضوعات مختلفى چون موضوعات سیاسى ، فقهى ، اخلاقى ، و اعتقادى باشد. معمولا مهمترین و شدیدترین اختلافها، اختلافهاى اعتقادى و کلامى است ؛ از این رو، در این کتاب تنها به فرق و مذاهبى پرداخته مى شود که منشاء پیدایش آنها آراى خاص اعتقادى و کلامى بوده است .
اما درباره پسوند ((اسلامى )) در عنوان ((فرق و مذاهب اسلامى )) باید گفت که وقتى یک مذهب را با این عنوان توصیف مى کنیم منظور این نیست که تمام مطالب آن مذهب منطبق بر اسلام یا مستقیما برگرفته از متون اسلامى است ، بلکه منظور این است که آن مکتب در حوزه تفکر اسلامى رشد و پرورش یافته است و آراى آن غالبا با استناد به منابع اسلامى طرح شده است ، هر چند ممکن است در نحوه استناد و استنباط از متون دینى اشتباهاتى رخ داده باشد یا حتى اساسا انحرافى از مبانى دینى به شمار آید.
تعریف علم و ویژگیهاى آن  کاملترین تعریف براى یک علم ، تعریفى است که ویژگیهاى مختلف علم را دربرداشته باشد. به دیگر سخن ، تعریف جامع ، تعریفى است که هم به موضوع علم اشاره کند و هم از روشها و غایت آن یاد کند. بر این اساس ، مى توان گفت : علم فرق و مذاهب اسلامى ، علمى است که به شیوه توصیفى و تاریخى درباره مذاهب اسلامى بحث مى کند و به معرفى آنها مى پردازد.
در این تعریف به روش (توصیفى و تاریخى )، موضوع (مذاهب اسلامى ) و غایت (معرفى مذاهب اسلامى ) اشاره شده است . حال به توضیح این سه ویژگى مى پردازیم .
پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله در میان امت وى اختلاف نظرها و منازعات اعتقادى رخ داد و این منازعات در نهایت به پیدایش فرقه ها گوناگون انجامید. نخستین اختلاف اساسى ، مساءله امامت و جانشینى پیامبر صلى الله علیه و آله بود که امت اسلام را به دو گروه شیعه و سنى تقسیم کرد. مساءله ایمان و کفر فاسق دومین اختلاف بود که در شکل گیرى خوارج ، مرجئه و معتزله در میان اهل سنت مؤ ثر بود. اختلاف روشها به ویژه از جهت عقل گروى و نص گروى نیز در پیدایش برخى از فرقه ها همچون اهل الحدیث ، اشاعره و معتزله تاءثیر داشت . این مذاهب همگى به خدا و نبوت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله اعتقاد داشتند و قرآن و احادیث نبوى را مى پذیرفتند و عقاید و احکام ضرورى همچون معاد، فرشتگان ، نماز و روزه را قبول داشتند، اما در پاره اى عقاید دیگر با یکدیگر اختلاف داشتند. همین اختلافها باعث پیدایش فرقه هایى در میان امت اسلام گردید.
اما موضوع علم مذاهب و فرق اسلامى ، مذاهب اعتقادى اسلامى است . در این علم عقاید مذاهب اسلامى و گاه نقاط اشتراک و اختلاف آنها مورد بحث و بررسى قرار مى گیرد. تاءکید بر بعد اعتقادى مذاهب از آن روست که اختلاف در مباحث اخلاقى و فقهى به اندازه اى نیست که موجب تشکیل یک فرقه مستقل شود، بنابراین در این علم هر چند گاه به اختلافات غیر اعتقادى نیز اشاره مى شود. اما این مباحث بیشتر جنبه حاشیه اى دارد و در چارچوب اصل این علم قرار نمى گیرد.
غایت این علم ، معرفى مذاهب و فرق اسلامى و عقاید خاص آنهاست . در اینجا نیز کتابهاى فرق و مذاهب گاه استطرادا به نقد آرا مى پردازند و یا به اشاره از حقانیت یا بطلان مذاهب سخن مى گویند.
در کتابهاى حدیث ، از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده که ایشان فرمودند: امت حضرت موسى صلى الله علیه و آله پس از او به هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند و امت حضرت عیسى علیه السلام پس از او به هفتاد و دو فرقه تقسیم شده اند و امت من پس از من به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهد شد و تنها یکى از این فرقه ها اهل نجات است . به نظر مى رسد یکى از اهداف برخى نویسندگان فرق و مذاهب اسلامى ، مشخص کردن این فرقه ها و معرفى فرقه ناجیه است . (2) حتى تکثیر برخى فرق مثل شیعه و معتزله و خوارج توسط برخى از نویسندگان اشعرى مسلک نیز ظاهرا به جهت تصحیح عدد هفتاد و سه است .
به هر حال مباحث زیادى درباره این حدیث قابل طرح است که در حوصله کتاب نیست ، تنها اشاره مى کنیم که اولا در احادیث مذکور پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از آینده خبر مى دهند و معلوم نیست تا چه زمانى این هفتاد و سه فرقه کامل خواهد شد و شاید در زمان نویسندگان کتابهاى فرق و مذاهب این عدد هنوز کامل نشده است و در آینده باز فرقه هاى دیگرى به وجود آیند. ثانیا شاید بیان اعداد مذکور کنایه از کثرت فرق بوده و اینکه در امت پیامبر صلى الله علیه و آله فرقه هاى به وجود آمده بیشتر از فرقه هاى امتهاى سابق خواهد بود.
مساءله مهم درباره حدیث مذکور، یافتن فرقه ناجیه و ملاک نجات یافتن آن است که به نظر مى رسد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در احادیث متعدد همچون حدیث ثقلین و حدیث غدیر آن را به روشنى مشخص فرموده اند.
روش علم مذاهب ، روش نقلى ، تاریخى و توصیفى است ، در این علم ابتدا تاریخ هر فرقه و منقولات موجود درباره چگونگى پیدایش و عقاید و آراى ویژه آن مورد مطالعه و بررسى قرار مى گیرد و آنگاه بر اساس این مواد، هر مذهب اعتقادى توصیف و تحلیل مى گردد. بنابراین در علم مذاهب هدف ، نقد و رد مذهبى خاص و توصیه به پذیرفتن مذهبى دیگر نیست ، بلکه معرفى و توصیف مذاهب با روش نقلى هدف اصلى در این علم است . البته هر کس حق دارد به نقد علمى یک مذهب بر اساس روش عقلى - نقلى بپردازد، اما این گونه نقدها هدف اصلى علم مذاهب نیست بلکه یکى از آثار و فواید آن مى باشد. در حقیقت این علم تنها زمینه را براى نقد آماده مى سازد، چون هر نقد مطلوبى پیشاپیش به شناخت درست موضوع نیازمند است .
رابطه علم کلام با علم فرق و مذاهب اسلامى  بر اساس مطالب بالا مى توان به ارتباط علم کلام و علم مذاهب پى برد. همان گونه که گذشت ، علم مذاهب با روش تاریخى و نقلى به معرفى و توصیف مکاتب مختلف کلامى مى پردازد و تاریخ پیدایش هر مذهب و نیز آرا و عقاید آن را بررسى مى کند. اما علم کلام درباره اعتقادات اسلامى به شیوه عقلى - نقلى بحث مى کند و هدف اصلى آن استنباط عقاید اسلامى و دفاع از این عقاید است و از همین جاست که استدلال عقلى و نقلى نقش ‍ اصلى را در آن ایفا مى کند. بنابراین ، دو علم مورد بحث از لحاظ روش ، غایت و موضوع با یکدیگر تفاوت دارند. روش علم کلام روش عقلى - نقلى است در حالى که روش علم مذاهب صرفا روش نقلى و تاریخى است . غایت علم کلام استنباط عقاید اسلامى و دفاع از آنهاست . حال آنکه غایت علم مذاهب معرفى مکاتب اعتقادى مى باشد. موضوع علم کلام ، اعتقادات دینى و موضوع علم مذاهب ، فرقه هاى اعتقادى است .
پیشینه تاریخى و اقسام کتابهاى علم مذاهب  آغاز پیدایش این دانش به روزگارى باز مى گردد که در امت اسلامى انشعابات مذهبى پدید آمد و مذاهب اسلامى به اندازه اى افزایش یافت که ضرورت بررسى آنها احساس شد. در واقع ، علم مذاهب متناسب با رشد مذاهب ، کمال یافت . کتابهایى که ابتدا در این زمینه نگاشته شد درباره یک یا چند مذهب اسلامى و شاخه هاى آن بود، اما به تدریج که از یک سو تعداد مذاهب فزونى گرفت و از سوى دیگر حجم مطالب و عقاید مذاهب بیشتر شد، کتابهاى علم مذاهب اسلامى نیز گسترده تر و حجیم تر گردید. نقل شده است که در عهد مهدى عباسى در قرن دوم هجرى کتابى در مورد فرق اسلامى نوشته شد. اگر این گزارش درست باشد، همین سده را باید آغاز علم مذاهب دانست . (3) آنچه مسلم است در قرن سوم کتابهایى در زمینه فرق اسلامى نوشته شده است . از این میان مى توان به کتاب فرق الشیعه تاءلیف حسن بن موسى نوبختى و کتاب المقالات و الفرق تاءلیف سعد بن عبدالله اشعرى قمى ، که هر دو مؤ لف از متکلمان امامیه در قرن سوم به شمار مى روند، اشاره کرد. کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین تاءلیف ابوالحسن اشعرى (م .330 ق .) مؤ سس مذهب اشعرى که یکى از مهمترین و قدیمى ترین کتابهاى فرق و مذاهب است در اواخر قرن سوم یا اوایل قرن چهارم نگاشته شده است . به طور کلى ، کتابهایى که در مورد ملل و نحل نوشته شده اند به سه قسم تقسیم مى شوند:
الف ) کتابهایى که درصدد معرفى همه مذاهب و فرق موجود اعم از مذاهب اسلامى یا غیر اسلامى هستند. از این دست مى توان به کتابهاى الملل و النحل شهرستانى (م . 479 ق .) و الفصل فى الملل و الاهواء و النحل تاءلیف ابن حزم (م . 456 ق .) اشاره کرد.
ب ) کتابهایى که درباره مذاهب اسلامى نوشته شده اند. مقالات الاسلامیین اشعرى و الفرق بین الفرق بغدادى (م . 429 ق .) از این دست مى باشند. بیشتر کتابهاى ملل و نحل در این دسته مى گنجد.
ج ) کتابهایى که به معرفى یکى از مذاهب اسلامى و شاخه هاى فرعى آن پرداخته اند. فرق الشیعه نوبختى و المقالات والفرق اشعرى قمى نمونه هایى از این نوع مى باشند که اختصاص به فرقه هاى شیعى دارد.
علل پیدایش فرقه هاى اسلامى  مساءله علل پیدایش مذاهب از مباحث مهم علم مذاهب و فرق است . در بحث از هر فرقه ابتدا چگونگى پیدایش آن مطرح مى شود. دقت در این مباحث مى تواند در یافتن علل کلى پیدایش فرق اسلامى مفید باشد. اگر اختلاف بر سر معارف اعتقادى دین وجود نمى داشت ، فرق و مذاهب اعتقادى نیز پدید نمى آمدند. بنابراین بحث بر سر علل پیدایش مذاهب به بحث در باب علل پیدایش این اختلافات باز مى گردد.
در زمان حیات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله اختلافات اعتقادى در میان امت اسلامى پدید نیامد؛ اما پس از رحلت ایشان ، بلکه از همان روز، اختلاف بر سر خلافت و امامت ، امت اسلام را به دو شاخه شیعه و سنى تقسیم کرد. بنابراین خلاء حجیت و رهبر اعتقادى مورد قبول همه مسلمین ، نخستین دلیل اختلافها و پیدایش مذاهب اسلامى است .
اصولا محدودیت قواى ادراکى انسان و عدم توانایى او براى حق قطعى همه مسائل اعتقادى از جمله مهمترین علل اختلاف انسانهاست . در مواردى که مساءله به روشنى قابل حل نیست هر کس به حدس و گمانى مى رسد که ممکن است با حدس و گمان دیگران متفاوت باشد. در نتیجه اختلاف نظرها آشکار مى شود، و این اختلافها وقتى در مسائل اساسى و مورد علاقه مردم باشد گاه به پیدایش فرقه هاى مختلف مى انجامد. همین مساءله دلیل ارسال پیامبران و دستگیرى خداوند از طریق انبیا و اولیاست . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله که براى تعلیم مردم و بیان حقایق و احکام الهى مبعوث شده بود، در مدت کوتاه رسالتش فرصت بیان همه مطالب را براى مردم نیافت . از این رو، لازم بود از سوى خداوند جانشینانى همچون او که معصوم باشند، کار او را به عنوان امامت مسلمین و تبیین معارف قرآن و سنت نبوى ادامه دهند اما اکثر مسلمانها پس از پیامبر به راه دیگرى رفتند و نه تنها از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله استفاده نشد، بلکه کسانى که به حکومت رسیدند دستور منع کتابت احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله استفاده نشد، بلکه کسانى که به حکومت رسیدند دستور منع کتابت احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله را صادر کردند و این منع تا صد سال بعد، یعنى تا زمان حکومت عمر بن عبدالعزیز، ادامه یافت . این مساءله باعث شد که مردم از مفسران وحى یعنى پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیه السلام او محروم شوند، در نتیجه هر کس طبق ذوق و سلیقه خود تفسیرى از قرآن و اسلام ارائه مى کرد که در نهایت به پیدایش مذاهب مختلف اعتقادى منجر شد. بنابراین نخستین عامل اختلاف ، ناتوانى انسانها از درک همه حقایق ، و عدم بهره گیرى از سنت پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیه السلام او بود.
دومین عامل اختلاف تعصبات قبیله اى است . تعصب به طور کلى یکى از ریشه هاى اختلاف است ، اما نوع خاصى از تعصب که تعصب قبیله اى است در میان اعراب به شدت رایج بود و همین مساءله قبل از اسلام نیز همواره باعث جنگ و خونریزى مى گشت ، گفته اند که وقتى مسیلمه کذاب ادعاى پیامبرى کرد برخى از پیروانش گفتند: ما مى دانیم که او دروغگوست و پیامبر اسلام راستگوست ، اما دروغگویى که از ربعیین است در نزد ما از راستگویى که از قبیله مضر است محبوبتر است . گفته مى شود که اکثر خوارج از همین قبیله ربعیین بوده اند. (4) درباره مساءله خلافت و امامت که مهترین اختلاف مذهبى در اسلام است ، نقش تعصب قبیله اى آشکار است ، چرا که پس از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله مردم به جاى اینکه در مراسم خاکسپارى پیامبر شرکت کنند و توصیه هاى او را درباره جانشینى خود به کار بندند، هر گروهى مدعى شد که حق خلافت از آن اوست . نکته جالب اینجاست که بنا بر شواهد تاریخى ، هیچ یک از انصار و مهاجرین در تعیین جانشین پیامبر از قرآن و سنت رسول خدا یا از مصلحت امت سخن نگفت بلکه سخن در این بود که جانشینى پیامبر حق گروه انصار است یا مهاجرین ؛ و چون در میان انصار دو قبیله اوس و خزرج وجود داشت و این دو با هم رقابت داشتند، به دلیل همین اختلاف ، قبیله قریش یعنى مهاجرین ، غالب شدند.
سومین عامل اختلاف ، پیروى از اهوا و گرایش به منافع مادى و لجاجت مى باشد. قرآن کریم در آیات متعدد علت راه نیافتن انسانها به حقیقت را رزایل اخلاقى مانند هواى نفس ، قساوت قلب ، کبر و استکبار، بخل و برترى جویى و نیز ارتکاب معاصى همچون ظلم و فسق مى داند. (5) براى مثال ، هنگامى که امام على علیه السلام به تمام شبهات خوارج پاسخ گفت و حجت را بر آنان تمام کرد، با وجود اینکه اکثر آنان توبه کردند و از جنگ با حضرت منصرف شدند، اما باز برخى از آنان در نهروان با امام جنگیدند و تاریخ گواهى مى دهد که پیروى از هواى نفسانى و روحیه لجاجت و تعصب در این ماجرا سخت مؤ ثر بود.
چهارمین عامل ، فتوحات مسلمانان و گسترش حوزه جغرافیایى اسلام بود که باعث گردید پیروان ادیان و عقاید دیگر به تدریج وارد حوزه حکومت اسلامى شوند. دسته اى از این افراد که مسلمان شده بودند، به طرح مسائل و مشکلات خود براى مسلمانها مى پرداختند، و آنها که بر دین خود باقى مانده بودند در این مسائل با مسلمانان مجادله مى کردند. ترجمه فلسفه یونان در اواخر حکومت بنى امیه و اوایل حکومت عباسیان به این فرایند شدت بخشید و زمینه بروز شبهات و پرسشها را قوت بخشید. این سوالها و شبهات پاسخ مى طلبید و پاسخ متفکران مسلمان گاه یکسان نبود که این امر باعث اختلاف در میان مسلمانان مى شد.
البته عوامل دیگرى نیز براى بروز اختلافات و افتراق امت اسلامى ذکر شده است که به دلیل رعایت اختصار از نقل آن خوددارى مى کنیم . (6)
نخستین اختلاف : شیعه و اهل سنت  در عصر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به دلیل دسترسى به وحى و حضور آن حضرت ، اختلاف اعتقادى چندانى در میان مردم نبود و اگر احیانا اختلافى پیش مى آمد، با مراجعه به آن حضرت برطرف مى شد. با رحلت ایشان و منقطع شدن وحى ، اختلاف نظرها و به دنبال آن منازعات اعتقادى آشکار شد. برخى از این اختلافها مانند اینکه آیا پیامبر رحلت فرموده یا همچون حضرت عیسى علیه السلام به آسمان رفته است و اختلاف بر سر مکان دفن پیامبر، به زودى رفع شد و همه پذیرفتند که ایشان از دنیا رفته و باید در مدینه دفن شود. اما پاره اى اختلافات عمیقتر از این بود که به سادگى حل شود و از این رو باعث پیدایش مذاهب گوناگون گردید و امت اسلامى را به فرقه هاى متعددى تقسیم کرد: نخستین اختلاف اعتقادى مهم ، بلکه مهمترین و بزرگترین نزاع دینى در تاریخ اسلام ، اختلاف بر سر امانت و خلافت پیامبر صلى الله علیه و آله بود. (7)
پس از رحلت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله ، در حالى که على بن ابى طالب علیه السلام به دستور پیامبر مشغول مراسم تدفین او بود، عده اى از مهاجرین و انصار در محلى به نام ((سقیفه بنى ساعده )) جمع شدند و به نزاع درباره شخص خلیفه و امیر پرداختند. انصار پیشنهاد کردند که از آنها یک امیر و از مهاجرین امیر دیگر برگزیده شود. اما ابوبکر با نقل حدیث ((الائمه من قریش )) امامت را در قبیله قریش منحصر کرد و پس از آن عمر بى درنگ با ابوبکر بیعت کرد و دیگران نیز تبعیت کردند. اما گروه دیگرى از مسلمین که در راءس آنها على بن ابى طالب علیه السلام و اصحاب خاص پیامبر همچون سلمان ، ابوذر، مقداد، عمار، ابن مسعود و سهل بن حنیف با استناد به آیات قرآن و احادیث پیامبر، بر آن بودند که امام و خلیفه پیامبر با نص از سوى خداوند تعیین شده است و رسول خدا نیز بارها او را معرفى کرده است . از همین جا بود که امت اسلامى به دو فرقه اهل سنت و شیعه تقسیم شدند. اهل سنت بر آن بودند که پیامبر براى خود جانشینى معین نکرده است و اصولا تعیین امام و خلیفه مساءله اى انتخابى است که باید توسط مردم یا شوراى حل و عقد مشخص شود. در مقابل ، شیعه معتقد بودند که امامت و پیشوایى مسلمانان در همه ابعاد دینى و دنیوى یک منصب الهى است که توسط خداوند معین مى گردد. این منازعه که در سال یازدهم هجرى پدید آمد، باعث پیدایش و ظهور دو فرقه مهم اهل سنت و شیعه گردید که اکثر مذاهب اسلامى را مى توان زیر مجموعه این دو فرقه قرار داد. در بخش سوم و چهارم کتاب این دو مذهب همراه با مذاهب فرعى آنها مورد بحث قرار خواهد گرفت .
دومین اختلاف : خوارج ، مرجئه و معتزله  در اثناى جنگ صفین که میان امام على علیه السلام و معاویه در سالهاى 36 و 37 ق . درگرفت ، اختلافى در سپاه امام على علیه السلام رخ داد که مبداء پیدایش فرقه اى به نام خوارج گردید.
هر چند در آغاز به نظر مى رسید که خوارج صرفا فرقه اى سیاسى - نظامى هستند، اما در ادامه به یک فرقه اعتقادى - مذهبى تبدیل شدند. دلیل این تحول این بود که آنها سعى کردند تا کار خویش را توجیه دینى کنند. ماجرا از این قرار بود که سپاه معاویه پس از آنکه در آستانه شکست قرار گرفت ، به پیشنهاد عمروعاص قرآنها را بالاى نیزه ها برد و خواست تا قرآن را به حکمیت بپذیرد. امام ابتدا این پیشنهاد را حیله و نیرنگ دانست و آن را نپذیرفت ، اما با اصرار گروه زیادى از سپاه خویش و تهدید آنها به خروج بر امام ، به پذیرش حکمیت تن در داد و عبدالله بن عباس را به نمایندگى خود براى حکمیت معرفى کرد. اما همان گروه از سپاه امام نمایندگى ابن عباس را نپذیرفتند و ابوموسى اشعرى را معرفى کردند که باز امام مجبور به پذیرش ‍ سخن آنها شد و مقرر گردید نمایندگان دو طرف قرآن را بررسى کرده و نظر خود را درباره جنگ دو طرف بیان کنند و تا آن زمان آتش بس برقرار باشد. این مطالب در یک قرارداد تحریر شد و در ماه صفر سال 37 به امضاء طرفین رسید.
پس از امضاى قرارداد همان گروه از سپاه امام که او را وادار به پذیرش ‍ حکمیت و داورى ابوموسى اشعرى و قرارداد آتش بس کرده بودند، از امام خواستند تا قرارداد مذکور را نقض و به سپاه معاویه حمله کند. دلیل آنها این آیه قرآن بود که ((ان الحکم الا لله ؛ حکم و داورى تنها از آن خداست )) (انعام : 57).
آنان از این آیه چنین برداشت مى کردند که نباید به حکمیت انسانها گردن نهاد. امام در پاسخ به آنها فرمود: پذیرش حکمیت افراد به شرط آنکه حکمشان بر طبق قرآن باشد، حکمیت قرآن است . وانگهى شکستن عهد و پیمان به تصریح قرآن جایز نیست ، پیمانى که با اصرار خود شما بسته شده است .
عده اى از آنان سخنان امام را نپذیرفتند و گفتند: ما در پذیرش حکمیت و اجبار بر تو گناه کردیم اما هم اینک توبه مى کنیم و تو نیز باید اقرار به گناه کنى و توبه نمایى ، اینان سپس از لشکر امام جدا شدند و همراه سایر سپاه وارد کوفه نشدند و به حروراء در نزدیکى کوفه رفتند و آماده جنگ با امام شدند. سپس براى توجیه کار خود یعنى وجوب خروج بر امام بر حق گفتند: حکمیت انسانها گناه است و کسى که گناهى انجام دهد و توبه نکند، کافر خواهد شد و چون امر به معروف در همه مراحل حتى با جنگ مسلحانه ، بر همه مسلمانها واجب است ، پس جنگ با امام و سپاه او که به رغم آنها مرتکب گناه شده اند واجب است .
مهمترین اعتقاد خوارج این است که مرتکب کبیره کافر است . این اعتقاد هر چند در گام نخست براى توجیه خروج بر امام مسلمین به صورت ساده و ابتدایى ابراز شد، اما به تدریج دیگر خوارج با استدلال به آیات و احادیث رنگ کاملا کلامى و مذهبى بدان دادند و همین کار باعث شد تا خوارج به عنوان یک فرقه مذهبى درآیند.
همان گونه که دیدیم چندین اختلاف در پدید آمدن خوارج نقش داشت . اختلاف در مصلحت بودن پذیرش حکمیت یا مصلحت نبودن آن ، اختلاف در تعیین فرد برگزیده شده براى حکمیت ، اختلاف در عمل به عهد و پیمان یا نقض آن ، اختلاف در گناه بودن پذیرش حکمیت افراد یا جایز بودن آن ، اختلاف در اینکه مرتکب کبیره کافر است یا خیر، از جمله این اختلافها بود. اما از این میان ، تنها اختلاف اخیر یک اختلاف کاملا اعتقادى و کلامى بود و از این رو مشخصه اصلى خوارج به خصوص در زمانهاى بعد به شمار آمد. در واکنش به این نظریه خوارج ، گروهى اساسا نقش عمل صالح یا گناه را در ایمان منکر شدند و ایمان فردى همچون پیامبر خدا را با ایمان شخصى گناهکار یکسان دانستند؛ این گروه مرجئه نام گرفتند. واژه مرجئه از ریشه ارجاء به معناى تاءخیر گرفته شده است . این گروه را از آن رو مرجئه خوانده اند که عمل را از ایمان مؤ خر مى دانند.
جالب است بدانیم که فرقه معتزله نیز در واکنش به اختلاف خوارج و مرجئه پیرامون مساءله ایمان و کفر مرتکب کبیره ، شکل گرفت ؛ معتزلیان در این مساءله راهى میانه را برگزیدند. این مساءله در آغاز مبحث معتزله بیان خواهد شد. (8)
اختلاف سوم : جبریه و قدریه  پس از اختلاف بر سر امامت و مساءله ایمان و کفر، اختلاف پیرامون جبر و اختیار انسان پدید آمد و این ماجرا به پدید آمدن دو فرقه جبریه ، یعنى پیروان اعتقاد به جبر و مختار نبودن انسان ، و قدریه ، یعنى پیروان تفویض و اختیار مطلق انسان ، انجامید.
البته این مساءله از زمانهاى قدیم در میان فیلسوفان و متفکران مطرح بوده است . در میان پیروان ادیان نیز از ارتباط قضا و قدر الهى با افعال انسان مورد بحث بوده است .
قرآن کریم از مشرکان مکه نقل مى کند که آنها به منظور توجیه شرک خویش ‍ از نظریه جبر سود مى جستند و مى گفتند: اگر خدا مى خواست ، ما و پدرانمان مشرک نمى شدیم : ((سیقول الذین اشرکوا لو شاء الله ما اشرکنا و لا اباؤ نا...)) (انعام : 1489).
به این ترتیب ، مشرکان مشیت الهى را موجب جبر آدمى مى دانستند. در زمان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در میان مسلمانها بحث جبر و اختیار و اختلاف بر سر آنها مطرح نشده بود اما گزارشهاى تاریخى نشان مى دهد که در زمان عمر و عثمان و على علیه السلام اعتقاد به جبر و یا دست کم پرسش پیرامون جبر و اختیار به طور جدى مطرح بوده است . (9)
نخستین کسانى که اعتقاد به آزادى مطلق انسان و نفى قضا و قدر الهى را مطرح کرده اند معبد جهنى (م .80 ق .)، غیلان دمشقى (م .1045 ق .) بوده اند و در مقابل ، جهم بن صفوان (م .128 ق .) و استادش جعد بن درهم (م .124 ق .) افرادى بودند که نخستین بار به جبر مطلق معتقد شدند.
گفته شده است دو فرقه جبریه و قدریه از فرقه هاى فرعى مرجئه بوده اند. بنابراین دیدگاه ، مرجئه خود به چند گروه تقسیم مى شوند. نخست کسانى که تنها به بحث پیرامون ایمان و کفر مى پردازند؛ اینان مرجئه خالص ‍ هستند. دوم کسانى که در زمینه جبر و اختیار به نظریه جبر معتقدند و مرجئه جبریه نامیده مى شوند. سوم افرادى که به اختیار مطلق انسان قائل اند و مرجئه قدریه نام دارند. (10) به دلیل همین تنوع و تکثر در دیدگاه مرجئه ، بعضى معتقدند که اساسا مرجئه را نباید یک فرقه مستقل به شمار آورد بلکه مرجئه بیشتر اشاره به یک گرایش فکرى بوده است که در بین فرقه هاى مختلف طرفدارانى داشته است .
جهمیه یعنى پیروان جهم بن صفوان ، که جبریه هستند جزء مرجئه جبریه غیلانیه ، پیروان غیلان دمشقى قدرى ، جزء مرجئه قدریه محسوب مى شوند. البته قدریه و جبریه به زودى نابود گشتند و عقاید آنها در فرقه هاى مهم دیگر همچون معتزله و اصحاب حدیث و اشاعره پى گیرى شد، تا آنجا که واصل بن عطا، در عقیده قدر، ادامه دهنده راه قدریه و معبد جهنى و غیلان دمشقى دانسته مى شود (11) و اصحاب حدیث و اشاعره از حامیان قضا و قدر حتمى خدا به شمار مى روند،گر چه اشاعره با طرح نظریه کسب سعى کردند براى اختیار انسان نیز نقشى قائل شوند. در بخش ‍ اول با قدریه و جهمیه آشنا خواهیم شد و آراى پیروان آزادى مطلق و جبر مطلق بررسى خواهد شد.
چکیده  1- در هر دین و آیین پس از رحلت بنیان گذار آن دین ، اختلافاتى در میان پیروان دین رخ مى دهد و این اختلافها گاه به قدرى عمیق است که سبب پیدایش مذاهب مختلف مى گردد. موضوع این اختلافات متعدد است ولى مهمترین آنها اختلافات عقیدتى است که محل بحث ماست .
2- علم فرق و مذاهب اسلامى علمى است که به شیوه توصیفى و تاریخى درباره مذاهب اسلامى بحث مى کند و به معرفى آنها مى پردازد.
3- علم کلام اسلامى از هر سه لحاظ روش ، غایت و موضوع با علم فرق و مذاهب اسلامى تفاوت دارد. روش کلام ، عقلى - نقلى است ولى روش ‍ علم مذاهب صرفا نقلى و تاریخى است . غایت علم کلام استنباط عقاید و دفاع از آنهاست ولى غایت علم مذاهب معرفى مکاتب اعتقادى است . موضوع علم کلام ، اعتقادات دینى و موضوع علم مذاهب ، فرقه هاى اعتقادى است .
4- کتابهاى نوشته شده در مورد ملل و نحل سه دسته اند: الف ) کتابهایى مثل ملل و نحل شهرستانى و الفصل ابن حزم که همه فرق ، اعم از اسلامى و یا غیر اسلامى ، را معرفى مى کنند؛ ب ) کتابهایى مثل مقالات الاسلامیین اشعرى و الفرق بغدادى که درباره همه مذاهب اسلامى است ؛ ج ) کتابهایى مثل فرق الشیعه نوبختى و المقالات اشعرى که مختص یکى از مذاهب اسلامى است .
5- پیدایش مذاهب مختلف در اثر پیدایش اختلافات میان مسلمانان بوده است که علل این اختلافات عبارت اند از: الف ) خلاء رهبرى مورد قبول همه مسلمین پس از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ؛ ب ) تعصبات قبیله اى ؛ ج ) پیروى از هواى نفس گرایش به منافع مادى و لجاجت ؛ د) فتوحات مسلمین و گسترش حوزه جغرافیایى اسلام و ورود ادیان و عقاید دیگر
6- اولین اختلاف اعتقادى مهم ، اختلاف بر سر امامت و خلافت پیامبر صلى الله علیه و آله بود که سب پیدایش دو فرقه اهل تسنن و شیعه شد.
7- دومین اختلاف در سپاه امام على علیه السلام در سالهاى 36 و 37 ه‍ رخ داد که مبداء پیدایش فرقه خوارج شد. فرقه هاى مرجئه و معتزله نیز در واکنش به آراى خوارج شکل گرفتند.
8- اختلاف سوم در مورد مساءله جبر و اختیار انسان بود که به پدید آمدن فرقه جبریه و قدریه انجامید.
پرسش  1. ضمن تعریف علم فرق و مذاهب اسلامى و بیان ویژگى هاى آن ، تفاوت آن را با علم کلام اسلام توضیح دهید.
2. کتابهاى مربوط به علم مذاهب اسلام چند قسم اند؟ از هر قسم چند مورد مثال بزنید.
3. علت پیدایش مذاهب و فرق مختلف اسلام چیست ؟ آیا عوامل دیگرى هم به نظر شما دخالت داشته است ؟
4. اختلاف پیرامون هر یک از مسائلى مانند امامت - ایمان و کفر - جبر و اختیار سبب پیدایش چه فرقه هایى شده است .
بخش اول : نخسین فرقه ها همان گونه که دیدیم بر اثر سه اختلاف مهم و اساسى ، امت اسلام به فرقه هاى شیعه و سنى از یک سو، خوارج و مرجئه و معتزله از سوى دیگر و نیز جبریه و قدریه تقسیم شد. از آنجا که فرقه هاى شیعه و اهل سنت جداگانه بحث خواهد شد و معتزله از فرقه هاى اهل سنت به شمار مى آید، در اینجا تنها به فرقه هاى خوارج ، مرجئه ، قدریه و جبریه خواهیم پرداخت .
2 - خوراج خوارج جمع خارجى به معناى خروج کننده و شورشى است . خارجى به دو معناى عام و خاص به کار مى رود. معناى عام آن بر کسى اطلاق مى شود که علیه امام بر حق و مورد قبول مسلمانها شورش کند.(12) امام خوارج در معناى خاصر به کسانى گفته مى شود که در جنگ صفین در اعتراض به حکمیت ، در مقابل امام على علیه السلام شورش کردند و با او جنگیدند و سپس کار خود را باآرایى مانند کافر بودن گناهکار و وجوب جنگ با کافر، توجیه کردند. وجوه دیگرى نیز براى وجه اطلاق ((خوارج )) بر گروه مذکور ذکر شده است .(13) به این گروه مارقین نیز گفته مى شود که این واژه به معناى خوارج است . ظاهرا دلیل این نامگذارى حدیثى از پیامبر اکرم (ص ) است که در آن ، حضرت در مورد شخصى که به نحوه تقسیم غنایم توسط پیامبر اعتراض کرده بود و کار پیامبر را غیر عادلانه دانسته بود، فرمود: از نژاد این مرد گروهى پدید مى آید که ((یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیة ؛)) از دین خارج مى شوند همان گونه که تیر از کمان خارج مى گردد))(14)
((خوارج )) و ((مارقین )) القابى هستند که مخالفان به آنها داده اند. خوارج خود را ((شراة )) که جمع شارى به معناى فروشنده است مى خواندند و معتقد بودند که جان خویش را براى خدا و آخرت مى فروشند و در این مورد به آیات ((و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله )) (بقره :207) و ((ان الله اشترى من المؤ منین اءنفسهم و اءموالهم باءن لهم الجنة )) (توبه : 111) استدلال مى کردند. از میان این القاب خوارج تنها لقب ((مارقین )) را نمى پذیرند زیرا آنها خود را خارج از دین نمى دانند بلکه مخالفان خود را چنین مى پندارند.(15)
تاریخ پیدایش خوارج پیشتر ذکر گردید. در اینجا ابتدا به عقاید مشترک خوارج و سپس به شاخه هاى فرعى آن مى پردازیم .
عقاید مشترک خوارج الف ) مسائلى که به ایمان و کفر مربوط مى شوند. همه خوارج مرتکب کبیره را کافر مى دانستند. این مساءله اعتقادى داراى لوازم بسیار مهم کلامى است که معمولا در زمانهاى بعدى تبیین و تفسیر شده اند. این لوازم عبارت اند از:
1. عمل جزء ایمان و داخل در ایمان است .
2. میان کفر و ایمان منزلتى قرار ندارد. بنابراین هر انسانى یا مؤ من است یا کافر.
3. ایمان داراى درجات گوناگون است و درجات ایمان به چگونگى اعمال بستگى دارد. مثلا ایمان شخصى که همه واجبات و همه مکروهات را ترک مى کند بالاتر از ایمان فردى است که تنها به واجبات عمل مى کند.
4. چون عمل جزء ایمان است ، پس هر عملى که با ایمان منافات داشته باشد، سبب خروج از دایره ایمان مى شود. از نظر خوارج ، گنا کبیره عملى است که با ایمان منافات دارد و موجب کفر است .
5. مرتکب کبیره چون کافر است ، عذاب اخروى ابدى است و آتش خالد و جاودان است .
ب ) مسائلى که مستقیما به ایمان و کفر مربوط نمى شوند. مهمترین این ارا عبارت اند از:
1. امر به معروف و نهى از منکر در همه درجات واجب است ، حتى اگر به قتال بیانجامد؛ آنها براى قتل و پیکار با کسانى که آنها را کافر مى شمارند هیچ گونه قید و شرطى نمى شناختند.
2. خروج و جنگ با حاکم جائر واجب است .
3. تحکیم و پذیرش داورى غیر خدا حرام است .
4. در صورتى که وجود امام ضرورى باشد، او با انتخاب آزادانه همه مسلمین تعیین مى شود و امامتش تا زمانى که بر طبق عدل و شروع عمل مى کند و دچار خطا نشود ادامه خواهد داشت .
5. امامت و خلافت از غیر قریش نیز رواست .
6. آنها امام على علیه السلام ، عثمان ، طلحه ، زبیر، عایشه و همه خلفاى بنى امیه و بنى عباس را کافر مى دانند و تبرى از آنها را واجب مى شمارند.
فرقه هاى خوراج  خوارج به ده ها فرقه منشعب شده اند و درباره تعیین فرقه هاى اصلى آنها اختلاف نظر وجود دارد.(16) در اینجا پنج فرقه که به نظر مى رسد از دیگران مهمتر بوده و بقیه فرقه ها از آنها انشعاب یافته اند مطرح مى شوند.
1. محکمة الاءولى : اینان همان گروهى هستند که در جنگ صفین در مقابل امام على علیه السلام قرار گرفتند و چون حکمیت را انکار کردند و شعارشان ((لاحکم الا لله )) بود به آنها ((محکمه )) گویند و چون نخستین گروهى بودند که چنین اعتقادى داشتند، ((محکمة الاءولى )) نامیده مى شوند. به این گروه از آن رو که در حروراء، یکى از قراى کوفه ، اجتماع کردند، ((حروریه )) نیز مى گویند.
البته این گروه را نمى توان فرقه اى در عرض دیگر فرق قرار داد بلکه آنان در واقع خوارج اولیه و اصلى هستند که بقیه فرق خوارج از آنها پدید آمدند.
محکمه ، تحکیم انسانها را گناه و هرگونه گناه را باعث کفر مى دانند. آنان وجود امام و حاکم را واجب نمى دانند و معتقدند که آزاد بودن و قریشى بودن از شرایط امام نیست . نخستین کسى که از سوى این گروه به امامت و رهبرى برگزیده شد، عبدالله بن وهب الراسبى بود. محکمه پس از انتخاب عبدالله از حروراء به نهروان رفتند و در این مسیر به قتل و غارت مسلمانها پرداختند. امام على علیه السلام در حروراء و نیز نهروان با آنها احتجاج کرد و شبهاتشان را پاسخ داد. پس از سخنان صریح امام در نهروان هشت هزار تن توبه کردند و بقیه که چهار هزار تن بودند به رهبرى عبدالله بن وهب ، آماده جنگ با امام شدند. سپاه امام همه این افراد را به هلاکت رساندند و تنها نه تن از آنها باقى ماندند که به نواحى مختلفى چون یمن و عمان متوارى شدند و در آن نواحى به ترویج آرا و عقاید خود پرداختند. در زمان معاویه و دیگر حاکمان بنى امیه گروههایى با تفکرات محکمه نخستین بر حاکمان بنى امیه خروج کردند. این قیامها ادامه داشت تا اینکه نخستین انشعاب در میان خوارج رخ داد و ((ازارقه )) پدید آمدند.(17)
2. ازارقه : این گروه پیروان ابوراشد نافع بن الازرق (م 65 هجرى ) هستند. نافع نخستین کسى بود که با ابداع برخى آراى خاص باعث تفرقه و انشعاب در میان خوارج گردید.(18) ازراقه بیش از دیگران در تبدیل شدن خوراج به یک گروه مذهبى و کلامى و نه صرفا سیاسى ، نقش داشتند.(19) در عین حال ، ازارقه از لحاظ سیاسى و نظامى و نیز تعدا پیروان و سپاهیان از دیگر فرقه هاى خوارج قویتر و پرنفوذتر بودند. نافع در زمانى که عبدالله بن زبیر قیام کرده بود و بر مناطقى از جمله بخشهایى از ایران تسلط یافته بود، از بصره به سمت اهواز حرکت کرد و اهواز، فارس ، کرمان و نواحى اطراف را به تصرف در آورد. آنها به رهبرى نافع مدتها با سپاهیان ابن زبیر و امویین جنگیدند تا اینکه ابن زبیر، یکى از فرماندهان خود را به نام مهلب بن ابى صفره با بیست هزار تن ، از بصره به جنگ آنها فرستاد. مهلب نوزده سال با ازارقه جنگید که مدتى از سوى ابن زبیر و مدتى نیز از سوى حجاج و در زمان حکومت عبد الملک بن مروان بود. او در یکى از جنگها نافع را کشت و سپس با ایجاد اختلاف در سپاه ازارقه ، آنان را به کلى نابود کرد. (20)
در این گروه به تدریج عقایدى پیدا شد که گاه به سختى و جانب افراط مى گرایید.
عمده ترین معتقدات این گروه عبارت است از:
1- ازراقه مخالفان خود را مشرک و کافر مى دانستند 7 در حالى که خوارج اولیه آنان را تنها کافر مى پنداشتند.
2- قاعدین خوارج ، یعنى آن دسته از خوارج که همراه ازراقه جنگ نمى کردند کافر و مشرک هستند.
3- اطفال مشرکان (مخالفان ازراقه ) نیز مشرکند.
4- کشتن مشرکان یعنى مخالفان ازراقه و زنان و اطفال آنها مباح است .
5- همه مشرکان از جمله اطفال تا ابد در آتش جهنم خواهند ماند.
6- انجام هر گناهى ، اعم از گناه کبیره یا صغیره باعث کفر و شرک مى شود.
7- خداوند مى تواند کسى را به پیامبرى برگزیده که قبل از نبوت کافر بوده و یا پس ااز نبوت کافر خواهد شد.
8- تقیه در گفتار و کردار جایز نیست .(21)
3. نجدات یا نجدیه : این فرقه پیروان نجدة بن عامر حنفى (م 69 هجرى ) به شمار مى روند. در ابتدا نجدة ابن عامر با سپاه خویش در یمامه قصد پیوستن به سپاه خوارج بصره به رهبرى نافع بن ازرق را داشت . در این میان ، نافع آراى خاص خود را ابراز کرد و قاعدین خوارج را مانند دیگر مسلمانها کافر و مشرک دانست و قتل آنها و زنان و فرزندانشان را مباح شمرد. پس از واقعه ، گروهى از یاران نافع از او جدا شدند و به سمت یمامه حرکت کردند. ابن عامر به استقبال آنها شتافت و از آراى جدید نافع آگاه شد و با او مخالفت ورزید. سپس گروه انشعابى ازارقه به همراه خوارج یمامه با نجدة بن عامر بیعت کردند و بدین ترتیب نجدات متولد گشتند. این گروه به ((عاذریه )) نیز معروف اند، زیرا ویژگى اعتقادى آنها این است که جاهل به فروع دین را معذور مى دانند. این گروه در مجموع عقاید معتدلى داشته اند و از افراط گرى خوارج تا حدودى خود را کنار داشته اند. آراى این فرقه :
1. اگر کسى گناه کوچکى انجام داد و بر آن اصرار ورزید و آن را تکرار کرد مشرک است ولى اگر کسى مرتکب گناهان بزرگى چون زنا، سرقت و شرب خمر گردید و بر آن اصرار نکرد مسلمان است . بنابراین تنها گناهانى که شخص بر آنها اصرار ورزید موجب کفر و شکر است .
2. مردم و جامعه نیازى به رهبرى و امام ندارد و فقط لازم است انصاف را رعایت کنند و اگر این کار به وجود امام توقف پیدا کرد، تعیین امام لازم است .
3. تقیه در گفتار و کردار جایز است .
4. قتل اطفال مخالفان جایز نیست
5. قاعدین خوارج معذورند.
نجدات به زودى به خاطر اختلافات درونى دچار انشعاباتى شدند و رهبر یکى از همین گروههاى انشعابى ، نجدة بن عامر را از پاى در آورد. (22)
4. صفریه : به پیروان زیاد بن الاصفر گفته مى شود. اشعرى معتقد است که فرقه هاى اصلى خوارج چهار فرقه ازارقه ، اباضیه ، نجدیه و صفریه هستند و بقیه فرقه ها از صفریه منشعب شده اند. این گروه کشتن اطفال و زنان مخالفان خود را جایز نمى دانند. درباره کافر و مشرک بودن گناهکار سه نظریه در میان این گروه پدید آمد و باعث پیدایش سه فرقه فرعى گردید. برخى از آنها، مانند ازارقه ، انجام هر گناهى را باعث کفر و شرک مى دانند. برخى دیگر معتقدند اگر کسى مرتکب گناهى چون زنا و سرقت شود که حد شرعى دارد آن شخص زانى یا سارق نامیده مى شود نه کافر؛ کافر تنها به کسى گفته مى شود که گناهى چون ترک نماز را که حد شرعى ندارد انجام دهد.
پاره اى دیگر کسى را که به واسطه گناهش از طرف حاکم شرع محکوم به حد شرعى شده باشد کافر مى دانند. (23)
5.اباضیه : مؤ سس این فرقه عبدالله بن اباض (م . 86 ه‍ق )است . برخى برآن اند که عبدالله رهبر سیاسى این گروه بوده است و رهبرى علمى و دینى بر عهده جابر بن زیدالعمانى مى باشد. عبدالله نخست با نافع بن ازرق (مؤ سس فراقه ازارقه ) همراهى مى کرد اما پس از مطلع شدن از آراى افراطى از او جدا شد. عبدالله در زمان مروان بن محمد خروج کرد و سپاه مروان در محلى به نام تباله با او جنگید. جابر بن زید از سران اباضى مذهب و از همین قبیله اند. از این رو تبلیغ جابر در عمان مؤ ثر واقع شد و بسیارى از مردم آن دیار، مذهب اباضى را پذیرفتند. ظاهرا هم زمان با انحلال حکومت بنى امیه در سال 132 هجرى جلندى بن مسعود موفق شد تا حکومت اباضى را در عمان تاءسیس کند. اما به زودى سفاح خلیفه عباسى سپاهى به عمان فرستاد و حکومت جلندى را در سال 134 هجرى از میان برداشت . پس از مدتى اباضیه بار دیگر در عمان حاکمیت یافتند و این وضعیت حدود صد سال ادامه داشت تا اینکه در میان اباضیه اختلافاتى رخ داد و پس از آن سپاهى از سوى معتضد عباسى به عمان حمله کرد و بار دیگر حکومت اباضیه را برچید اما عقیده بیشتر مردم همچنان اباضى باقى ماند.(24)
اباضیه معتدل ترین فرقه خوارج و تنها فرقه باقیمانده از آنان هستند که امروزه در کشور عمان و مناطقى از شمال آفریقا حضور دارند. خاندان سلطنتى کنونى عمان نیز اباضى مذهب هستند و از همان قبیله اند.
شهرستانى مهمترین عقاید اباضیه را در خصوص مساءله ایمان و کفر به این شرح مى نگارد:
1. مرتکبین کبیره مؤ من نیستند؛ بلکه کافرند.
2. کفر مرتکبین کبیره از نوع کفر نعمت است ، نه کفر ملت و دین .
3. مرتکبین کبیره موحدند، نه مشرک زیرا خداى یکتا را قبول دارند.
4. مناکحه و موارثه با مرتکبین کبیره جایز است و قتل آنها جایز نیست ، مگر اینکه جنگى در میان باشد.(25)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد