ایمان نیوز

سیاست بین الملل - فرقه شناسی - مهدویت

ایمان نیوز

سیاست بین الملل - فرقه شناسی - مهدویت

9 - اسماعیلیه

9 - اسماعیلیه 
اسماعیلیه فرقه اى هستند که به امامت شش امام اول شیعیان اثنى عشرى معتقدند اما پس از امام صادق علیه السلام بزرگترین فرزند او، اسماعیل یا فرزند اسماعیل ، محمد، را به امامت مى پذیرند. به این ترتیب ، آنان به هفت امام معتقدند و همین مطلب اعتقاد مشترک در میان همه فرقه هاى اسماعیلیه است ، و یکى از ادله نامیده شدن اسماعیلیه به ((سبعه )) همین مطلب است . از دیگر ادله این نامگذارى اختلاف آنها با امامیه در مورد هفتمین امام است . برخى گروههاى اسماعیلیه به امامان هفتگانه دیگرى غیر از هفت امام مذکور قائل اند. عقاید دیگر نیز مانند هفت پیامبر اولوالعزم در میان اسماعیلیان مطرح شده است که مى توانند منشاء این نامگذارى باشد.
از دیگر نامهاى اسماعیلیه ((باطنیه )) است . مهمترین ویژگى این گروه باطنى گرى و تاءویل آیات و احادیث و معارف و احکام اسلامى است . آنان معتقدند که متون دینى و معارف اسلامى داراى ظاهر و باطن است که باطن آن را امام مى داند و فلسفه امامت ، تعلیم باطن دین و بیان معارف باطنى است . اسماعیلیه در جهت تاءویل معارف اسلامى معمولا از آراى فیلسوفان یونان که در آن زمان سخت رواج یافته بود،سود مى جستند. به اعتقاد همه فرق اسلامى ، اسماعیلیان در تاءویل دین افراط کردند، حتى بسیارى از مسلمانها آنان را به عنوان یکى از فرق و مذاهب اسلامى قبول ندارند. (129)
شاید ریشه پیدایش اسماعیلیه در این نکته نهفته باشد که اسماعیل فرزند ارشد امام صادق علیه السلام ، مورد احترام و تکریم امام بود؛ به همین دلیل برخى گمان مى کردند که پس از امام صادق علیه السلام او به امامت خواهد رسید. اما اسماعیل در زمان حیات امام از دنیا رفت و امام ، شیعیانش را بر مرگ پسر شاهد گرفت و جنازه او را در حضور شیعیان و به صورت علنى تشییع و تدفین کرد.
فرقه هاى اسماعیلیه  پس از شهادت امام صادق علیه السلام در سال 148 ه‍ ق ، گروهى مرگ اسماعیل را در زمان امام صادق علیه السلام انکار کردند و او را امام غایب و امام قائم دانستند و مراسم تشییع جنازه اسماعیل از طرف پدر را براى حفظ جان او تفسیر کردند؛ نوبختى این گروه را ((اسماعیلیه خالصه )) مى نامد. (130) این گروه به زودى منقرض شدند.
گروه دوم بر آن شدند که اسماعیل مرده است ، امام چون در زمان حیات پدرش به امامت رسیده بود، پس از فوتش ، امام صادق علیه السلام فرزند اسماعیل یعنى محمد را به امامت نصب کرد. بنابراین پس زا شهادت امام صادق علیه السلام ، محمد به امامت رسید. این گروه به ((مبارکه )) معروف گشتند، زیرا رئیس آنان ((مبارک )) نام داشت . (131)
همین گروه اخیر، پس از مدتى به دو فرقه انشعاب یافتند. برخى از آنان مرگ محمد را پذیرفتند و سلسله امامان را در فرزندان محمد ادامه دادند. و برخى دیگر منکر مرگ محمد بودند و غیبت او را باور داشتند و وى را امام قائم مى پنداشتند. اینان ((قرامطه )) نامیده مى شوند زیرا لقب رئیس آنها ((قرمطویه )) بوده است .(132)
فاطمیان  فاطمیان از دسته اى از اسماعیلیه هستند که امامت را در فرزندان محمد بن اسماعیل جارى مى دانند. آنان امامان را به دو قسم مستور و ظاهر تقسیم مى کنند. پس از امامان هفتگانه ، یعنى شش امام اول امامیه و محمد بن اسماعیل ، نوبت به امامان مستور مى رسد. این امامان به طور مخفیانه مردم را به آیین اسماعیلى دعوت مى کردند و اطلاعات قابل ملاحظه اى از وضعیت آنها در دست نیست . آخرین امام این دوره عبدالله یا عبیدالله ملقب به المهدى بالله (م 322 ق ) است . او پس از اینکه در سال 286 ق به امامت اسماعیلیان رسید، امامت و دعوت خود را آشکار کرد و بدین ترتیب دوره امامان ظاهر فرا رسید. المهدى حکومت فاطمیان را در سال 297 ق در مغرب تاءسیس کرد. حکومت فاطمى در سال 356 ق با تصرف مصر و شام ، بخش بزرگى از جهان اسلام را به تصرف در آورد و تا سال 567 ق حکومت مقتدرى داشتند.
پس از اینکه هشتمین امام ظاهر، مستنصر بالله ، در سال 487 ق از دنیا رفت ، وزیر مقتدر او افضل به قصد حفظ موقعیت خویش ، نزار فرزند ارشد مستنصر و ولیعهد او را از خلافت محروم کرد و جوان ترین برادر او مستعلى را جایگزین وى ساخت . این کار باعث تفرقه در میان اسماعیلیه و انشعاب آنها به دو گروه نزاریه و مستعلیه شد.
اکثر اسماعیلیه مصر و همه جماعت اسماعیلیه یمن و گجرات و بسیارى از اسماعیلیان شام امامت مستعلى را پذیرفتند، ولى گروه بزرگى از اسماعیلیان شام و تمامى اسماعیلیان عراق و ایران و احتمالا بدخشان و ماوراء النهر نزار را جانشین بر حق پدرش دانستند.
سرگذشت فرقه مستعلیه چنین است که پس از مرگ جانشین مستعلى ، الآمر باحکام الله ، در سال 524 ق ، این فرقه به دو شاخه ((حافظیه )) و ((طیبیه )) انشعاب یافتند.
الآمر چند ماه پیش از مرگش صاحب فرزندى به نام طیب شده بود که تنها پسر او بوده .
اما پس از مرگ الآمر، عموزاده او ملقب به الحافظ لدین الله به قدرت رسید. کسانى که خلافت او را قبول کردند ((حافظیه )) نام گرفتند و گروهى که به امامت طیب باور داشتند، به ((طیبیه )) معروف شدند. گروه اخیر در یمن و سپس هند دعوت خود را آشکار کردند و در هند ((بهره )) نام گرفتند. طیبیه نیز به دو شاخه ((داوودیه )) و ((سلیمانیه )) منشعب شدند. اکثر طیبیه هند، داوودى هستند، در حالى که بیشتر طیبیه یمن ، سلیمانى مى باشند. حافظیه پس از انقراض حکومت فاطمیان توسط صلاح الدین ایوبى در سال 567 ق و مرگ الغاضد لدین الله ، آخرین حاکم فاطمى ، توسط ایوبیان قلع و قمع شدند.
سرگذشت نزاریه با حکومت الموت به رهبرى حسن صباح (م 518 ق ) پیوند خورده است . حسن صباح در زمان خلافت مستنصر از او اجازه گرفت که به ایران رفته و دعوت آنان را آشکار سازد. گفته شده است که او چون از یاران و طرفداران نزار ولیعهد مستنصر بود و وزیر مستنصر درصدد محروم کردن نزار از حکومت بود، حسن را از مصر طرد کرد.
به هر حال حسن صباح در سال 487 ق بر قلعه هاى الموت دست یافت و حکومت اسماعیلیه نزاریه را در ایران مستقر کرد. در این زمان دو حکومت اسماعیلیه وجود داشت ، یکى حکومت مستعلیه در مصر و شمال آفریقا و دیگرى حکومت نزاریه در ایران که هر یک مستقل از دیگرى فعالیت مى کرد. دعوت حکومت جدید اسماعیلى در یران ((دعوت جدید)) و دعوت فاطمیان مصر ((دعوت قدیم )) نامیده مى شد.
جانشینان حسن صباح تا زمان حمله هلاکو به الموت در سال 654 ق به حکومت ادامه دادند. پس از این واقعه نزاریه در مناطق مختلف ایران و افغانستان و هند و پاکستان پراکنده شدند و دوره دیگرى از امامان مستور در این فرقه آغاز شد. پس از مرگ شمس الدین محمد، بیست و هشتمین امام نزارى ، در حدود 710 ق اولین انشعاب در جماعت نزاریه پدید آمد. در این زمان مؤ من شاه و قائم شاه فرزندان شمس الدین بر سر جانشینى پدر اختلاف کردند و هر یک پیروانى از نزاریه به خود جذب کردند و در نتیجه نزاریه به دو شاخه مومنیه و قاسمیه منقسم گردید. چهلمین و آخرین امام نزاریان مومنیه امیر محمد باقر بود که در سال 1210 ق براى آخرین بار با پیروان خود در شام تماس گرفت و دیگر از وى خبرى نشد. هم اکنون نزاریان مومنیه تنها در سوریه یافت مى شوند و به جعفریه شهرت دارند و در انتظار ظهور امام مستور خود از اعقاب امیر محمد باقر هستند و در احکام شرعى پیرو مذهب شافعى اند. اما سلسله امامان قاسمیه به فعالیت مذهبى خود ادامه مى دادند تا اینکه در عهد افشاریه و زندیه وارد فعالیتهاى سیاسى نیز شدند. در عهد قاجار امام حسنعلى شاه از سوى فتحعلى شاه قاجار به لقب ((آقاخان )) ملقب شد. این لقب به شکل موروثى مورد استفاده جانشینان وى نیز قرار گرفت . حسنعلى شاه پس از مدتى با حکومت قاجار درگیر شد اما پس از شکست ، به افغانستان پناهنده شد و بدین ترتیب دوران امامت نزاریه قاسمیه در ایران به پایان رسید.
پس از این ، روابط نزدیکى میان آقاخان اول با دستگاه امپراتورى بریتانیا در هندوستان برقرار شد که به استقرار موقعیت مذهبى آنان در شبه قاره هند انجامید. ظاهرا تنها فرقه اسماعیلى که به استمرار امامت تا زمان حاضر معتقدند و هم اینک نیز داراى امام حاضر به نام کریم شاه حسینى ملقب به آقاجان رابع هستند، همین گروه قاسمیه اند که به ((آقاخانیه )) شهرت دارند. اکنون این فرقه چند میلیونى در مناطق مختلفى از جهان به خصوص ‍ در شبه قاره هند حضور دارند. (133)
از جمله فرقه هایى که مى توان به یک اعتبار آنها را جزء فاطمیان محسوب کرد فرقه دروزى است . این فرقه معتقدند که ششمین امام فاطمى الحاکم بامرالله (م 411ق ) نمرده است و تنها غایب شده و روزى باز خواهد گشت . اما از آنجا که این فرقه درباره الحاکم غلو کرده و او را به مرتبه خدایى رساندند جزء فرق غلات شمرده مى شود. بنابراین ، این گروه را در بخش ‍ غلات مورد بحث قرار خواهیم داد.
تعلیم مذهبى فاطمیان  فاطمیان همچون دیگر فرقه هاى اسماعیلیه به تمایز میان ظاهر و باطن دین معتقدند؛ ولى برخلاف قرامطه که تنها باطن را مى پذیرند، و برخلاف اسماعیلیان نخستین که بر باطن و حقایق مکتوم در آن تاءکید داشتند، اسماعیلیان فاطمى ظاهر و باطن را مکمل یکدیگر مى دانند و مراعات تعادل بین آن دو را واجب مى شمرند. از این رو، نزد آنان دسترسى به حقیقت بدون شریعت امکان پذیر نیست و حقیقت همیشه با شرایع و ظواهر دین مرتبط است . در مورد تفسیر قرآن ، آنها امام اسماعیلى را ((قرآن ناطق )) و متن قرآن را ((قرآن صامت )) مى خواندند. آنان اقوال امامان خویش را به عنوان حدیث قبول داشتند و به احادیث نبوى و امامان قبلى خود، به خصوص امام صادق علیه السلام احترام مى گذاشتند. قاضى نعمان بنیان گذار علم فقه اسماعیلى بود و از زمان عبیدالله مهدى اولین خلیفه فاطمى تا هنگام مرگ خود در سال 363 ق مقامات مختلفى در دستگاه فاطمیان داشت .
متفکران فرمطى همچون داعى نسفى و ابوحاتم رازى و ابویعقوب سجستانى نوعى جهان شناسى متاءثر از فلسفه نو افلاطونیان را تدوین کرده بودند که مورد پذیرش تمام گروههاى قرمطى سرزمینهاى شرقى بود. این جهان شناسى در زمان معز فاطمى مورد پذیرش اسماعیلیان فاطمى نیز قرار گرفت . بر این اساس ، خداوند، متعالى و به کلى ناشناختنى است . عقل کل ، نخستین مخلوق خداست و نفس کلى دومین مخلوق است که از عقل منبعث شده است .نفس منبع هیولى و صورت است و از آن ، افلاک هفتگانه و ستارگانش صادر شده اند. در اثر حرکتهاى افلاک و کواکب گرما و سرما وترى و خشکى به وجود آمده اند و از ترکیب اینها عناصر مرکب مانند خاک و آب پدیدار گشته اند، و در مراحل بعدى گیاهان و حیوانات و سپس انسان پدید آمده است . در دوره هاى بعد داعیان فاطمى مانند حمید الدین کرمانى و ناصر خسرو به اصلاح و تکمیل این جهان بینى پرداختند. در جهان شناسى کرمانى ده عقل جایگزین عقل و نفس شده است و این مطلب تاءثیر فلسفه ابن سینا و دیگر مشائیان مسلمان را نشان مى دهد. (134)
اسماعیلیان براى امامت درجاتى را بیان کرده اند:
1.در بالاترین درجه امامت ، امام مقیم قرار دارد که رسول ناطق را ارسال مى کند و به آن ((رب الوقت )) نیز مى گویند.
2.امام اساس کسى است که همراه رسول ناطق مى آید و یاور و امین او بوده و کارهاى اصلى رسالتى او را اجرا مى کند و ادامه مى دهد. سلسله امامان مستقر در نسل امام اساس قرار دارند.
3.امام مستقر، امامى است که امام پس از خود را تعیین مى کند.
4.امام مستودع به نیابت از امام مستقر، شؤ ون امامت را اجرا مى کند. خلافت این نوع امام محدود است و لذا امامت به صورت موروثى به فرزندش نمى رسد و حق تعیین امام بعدى را ندارد. گاه به امام مستودع ، ((نائب الامام )) نیز مى گویند. (135)
قرامطه  همان گونه که بیان شد قرامطه پیروان فردى ملقب به قرمط یا قرمطویه هستند و از فرقه مبارکیه منشعب شدند. مبارکیه برخلاف اسماعیلیه خالصه که پس از امام صادق علیه السلام به امامت اسماعیل معتقد بودند، به امامت محمد فرزند اسماعیل اعتقاد داشتند. قرمطویه ابتدا پیرو فرقه مبارکیه بود اما پس از مدتى با ابراز آراء جدید راه خود را از مبارکیه جدا کرد. ظاهرا نام اصلى قرمطویه ، حمدان بن اشعث است که گاه حمدان قرمط نیز خوانده مى شود. دلیل ملقب شدن حمدان به قرمط این بود که ((قرمطة )) وقتى در مورد راه رفتن به کار مى رود، به معناى نزدیکى قدمهاست و حمدان به دلیل کوتاهى قد و پاها، قدمهایش نزدیک به هم بود. (136)
قرامطه بیش از دیگران فرق اسماعیلى به باطنى گرى و ضدیت با عقاید و احکام قطعى و اجماعى مسلمانان مبادرت مى کردند به گونه اى که نمى توان آنها را فرقه اى اسلامى نامید. نوبختى درباره عقاید این گروه مى گوید: آنها گذشته از اینکه محمد بن اسماعیل را هفتیمن امام مى دانند، او را امام غایب و قائم و رسول خدا نیز مى پندارند. به عقیده آنها محمد بن اسماعیل صاحب دین و شریعت جدید و آخرین پیامبر اولوالعزم است و دین او ناسخ دین اسلام نیز هست . قرامطه به هفت پیامبر اولوالعزم یعنى نوح ، ابراهیم ، موسى ، عیسى ، محمد، على و محمد بن اسماعیل معتقدند. به اعتقاد قرامطه همه احکام قرآن و سنت داراى ظاهر و باطنى است و عمل به ظاهر باعث گمراهى ، و عمل به باطن موجب نجات و رستگارى است . (137)
قرامطه در مناطق مختلفى از جهان اسلام به مبارزه با حکومت عباسى پرداختند و گاه موفق به تشکیل حکومت قرمطى شدند. فعالیتهاى این گروه عمدتا در عراق ، بحرین ، شام و یمن بود. چنان که گفتیم ، نخستین بار حمدان بن اشعث دعوت قرامطه را در عراق آشکار کرد. او که فردى زاهد بود در حوالى کوفه پیروان زیادى پیدا کرد و حکومتى محدود را رهبرى کرد. او ابتدا از مردم مبالغى دریافت مى کرد و به فقرا انفاق مى نمود، اما در ادامه ، مالکیت خصوصى را لغو کرد و به جاى آن مالکیت اشتراکى را حاکم کرد؛ به این صورت که همه اموال مردم را جمع مى کرد و سپس به هر فرد به اندازه نیازش مى بخشید. مهمترین قیام قرامطه در بحرین ظاهر ساخت . پس ‍ از او ابوسعید جنابى قیام کرد و پیروانى پیدا کرد. وى پس از مسلط شدن بر بحرین به فکر تصرف بصره افتاد. معتضد خلیفه عباسى سپاهى براى سرکوبى او فرستاد ولى سپاه عباسیان شکست خورد. پس از ابوسعید، فرزند ارشد او سعید در سال 301 ق . به حکومت رسید. در سال 305 ق . سعید از حکومت خلع شد و برادرش ابوطاهر به رهبرى قرامطه رسید. در زمان او قرامطه قدرت بسیارى یافتند و مرتکب فجیع ترین اعمال شدند. حکومت ابوطاهر و حملات او به عراق و حجاز با اوایل حکومت فاطمیان در مغرب و شروع حملات آنان به مصر هم زمان بود. بدین سان حکومت عباسیان در غرب از سوى اسماعیلیان فاطمى و در شرق توسط اسماعیلیان قرمطى تهدید مى شد. ابوطاهر در سال 317 ق . در ایام حج به مکه حمله کرد و ضمن کشتار حاجیان و اهالى مکه ، حجر الاسود را از کعبه جدا کرد و آن را ربود. پس از مرگ ابوطاهر در سال 332ق .، ابتدا برادران او به شکل مشارکتى اداره حکومت را بر عهده گرفتند و پس از مدتى ، یکى از برادران به نام احمد حکومت را در دست گرفت ، حکومت قرامطه تا سال 469 ق . در بحرین ادامه داشت . در این زمان سپاه سلجوقیان احساء مرکز قرامطه را غارت و قرامطه را تار و مار کرد.
قرامطه در شام و یمن نیز دعوت خود را آشکار کردند و پیروانى یافتند اما نتوانستند حکومت قرمطى را تاءسیس کنند. (138)
چکیده اسماعیلیه فرقه اى هستند که پس از شش امام اول شیعیان ، فرزند بزرگ امام صادق علیه السلام به نام اسماعیل یا فرزند اسماعیل ، محمد را به امامت مى پذیرند یعنى به هفت امام قائل اند و لذا به سبعه هم نامیده شده اند.
2. مهمترین ویژگى اسماعیلیه ، باطنى گرى و تاءویل آیات و احادیث است و در این راه از آراى فلاسفه یونان هم سود مى جستند. به اعتقاد همه فرق اسلامى ، آنها در تاءویل دین افراط کردند.
3.گروهى از اسماعیلیان منکر مرگ اسماعیل شدند و او را امام قائم دانستند که اسماعیلیه خالصه نامیده شده اند. گروه دیگرى مرگ او را پذیرفته و فرزندش محمد را امام دانستند که مبارکیه نام دارند. اینها پس از مدتى به دو فرقه منشعب شدند، برخى مرگ محمد را پذیرفته و سلسله ائمه را در فرزندان او ادامه دادند و برخى هم منکر مرگ او بودند و او را امام قائم مى پنداشتند. اینان قرامطه نامیده شده اند.
4.فاطمیان از همان گروه از اسماعیلیه اند که امامت را در فرزندان محمد بن اسماعیل جارى مى دانند. آنها امامان را به دو قسم ظاهر و مستور تقسیم مى کنند که پس از هفت امام نخست ، نوبت به امامان مستور مى رسد که به طور مخفیانه مردم را به آیین اسماعیلى دعوت مى کردند. آخرین امام در سلسله امامان مستور المهدى بالله است که امامت خود را آشکار کرد و دوره امامان ظاهر فرا رسید. المهدى حکومت فاطمیان را در مغرب تاءسیس ‍ کرد.
5.پس از مرگ هشتمین امام ظاهر، مستنصر بالله ، وزیر مقتدرش ، فرزند ارشدش ، نزار را از خلافت محروم و مستعلى برادرش را جایگزین نمود و این موجب تفرقه در اسماعیلیه و پیدایش دو گروه نزاریه و مستعلیه شد. فرقه مستعلیه خود بعدا به فرقه هاى حافظیه و طیبیه انشعاب پیدا کرد و باز طیبیه به دو شاخه داوودیه و سلیمانیه تقسیم شد.
6.سرگذشت نزاریه با حکومت حسن صباح پیوند خورده است . او پس از دست یابى به قلعه هاى الموت حکومت اسماعیلیه نزاریه را در ایران مستقر کرد که در مقابل دعوت فاطمیان مصر که دعوت قدیم نامیده شد به این حکومت دعوت جدید مى گفتند. بعدها نزاریه به دو فرقه مؤ منیه و قاسمیه تقسیم شدند و تنها فرقه اسماعیلى که به استمرار امامتم تا زمان حاضر معتقدند همین گروه قاسمیه اند که به آقاخانیه شهرت دارند.
7.فاطمیان همانند دیگر فرق اسماعیلیه به تمایز میان ظاهر و باطن دین معتقدند.
8.اسماعیلیان درجاتى را براى امامت معتقدند:
1.امام مقیم که بالاترین درجه است . 2.امام اساس که کارهاى رسول ناطق را ادامه مى دهد. 3.امام مستقر 4.امام مستودع یا نائب الامام .
9.قرامطه پیروان قرمطاند و از فرقه مبارکیه منشعب شده اند. اینها بیش از دیگر فرق اسماعیلى به باطنى گرى و ضدیت با عقاید قطعى مسلمانان مبادرت مى کردند به نحوى که نمى شود آنها را فرقه اى اسلامى نامید.
10. قرامطه به هفت پیامبر الوالعزم معتقدند و همه احکام قرآن و سنت را داراى باطن و ظاهرى مى دانند و عمل به ظاهر را سبب گمراهى مى شمارند.
11. قرامطه در برخى مناطق موفق به تشکیل حکومت شدند. مهمترین قیام آنها در بحرین رخ داد. در زمان ابوطاهر قرامطه قدرت بسیارى یافتند و مترکب فجیع ترین اعمال شدند. حکومت قرامطه تا سال 469 ق . در بحرین ادامه داشت و پس از آننتوانستند حکومت تاءسیس کنند.
پرسش  1. فرقه اسماعیلیه از کجا پیدا شدند و چه ویژگى مهمى دارند؟
2. اسماعیلیان به چه فرقه هایى بعدا منشعب شدند؟
3. فاطمیان چه گروهى هستند و چه اعتقاداتى دارند؟
4. اسماعیلیان چه درجاتى براى امامت قائلند؟
5. قرامطه چه گروهى هستند و عقایدشان چیست ؟
بخش سوم : اهل سنت واژه ((اهل سنت )) به معنا پیرو یا پیروان سنت (قول ، فعل و تقریر) پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله است . البته این مفهوم به خودى خود شامل همه مسلمانان مى شود چرا که اولین نشانه مسلمانى ، پیروى از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مى باشد. اما این کلمه در اصطلاح ، معناى خاص خود را دارد که یکى از شایعترین آنها، معنایى است که در مقابل اصطلاح شیعه به کار مى رود. به این معنا، اهل سنت شامل فرقه هایى مى شود که معتقد به وجود نص بر امام و خلیفه رسول خدا نیستند و تعیین خلیفه و امام را بر عهده مسلمانان و به انتخاب مردم مى داننند. بر این اساس ، همه فرقه هاى مسلمان غیر از فرقه هاى شیعه از فرق اهل سنت به شمار مى روند. بنابراین ، اهل سنت شامل معتزله و خوارج نیز مى شود. اما برخى از مصنفان کتابهاى ملل و نحل که خود از طرفداران فرقه هایى چون اهل حدیث و اشاعره هستند، اهل سنت را به گونه اى تفسیر مى کنند که تنها شامل جریان غالب اهل سنت گردد، یعنى جریانى که با اهل حدیث آغاز مى شود و با مذهب اشعرى و ماتریدى ادمه مى یابد. به این منظور عقاید مشترک میان این فرقه هاى به عنوان ملاکهاى اهل سنت بودن ذکر مى گردد.
ظاهرا هدف از این تفسیر که خالى از تکلف هم نیست ، خارج کردن گروه هایى چون معتزله ، خوارج و مرجئه از اصطلاح اهل سنت است تا به این وسیله معتقدات فرقه خویش را به عنوان فرقه اى راست کیش و اهل نجات و بدون اختلافات جدى نشان دهند.(139)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد