ایمان نیوز

سیاست بین الملل - فرقه شناسی - مهدویت

ایمان نیوز

سیاست بین الملل - فرقه شناسی - مهدویت

« فراماسونری: دجال آخرالزمان-۶ »

به نام خدا

        

« فراماسونری: دجال آخرالزمان-۶ »

 

 

 

 

ادامه ی تمهیدات فراماسونری برای تشکیل حکومت جهانی شیطانی

 

20 – معرفی مسجد قبة الصخرة به جای مسجد الاقصی در رسانه ها به منظور تخریب آسان تر مسجد الاقصی:

مجموعه ی حرم قدسی شهر بیت المقدس، یکی از مبارک ترین و مقدس ترین مکان های دنیا می باشد و از نظر تقدس، در بین ادیان الهی (اسلام، مسیحیت و یهودیت) مقام والایی دارد. این مجموعه ی مبارک، از بخش های مختلفی تشکیل شده است که شناخت آن ها ما را در ادامه ی بحث، یاری می کند: 

 

 

 

 

به نام خدا

        

« فراماسونری: دجال آخرالزمان-۶ »

 

 

 

 

ادامه ی تمهیدات فراماسونری برای تشکیل حکومت جهانی شیطانی

 

20 – معرفی مسجد قبة الصخرة به جای مسجد الاقصی در رسانه ها به منظور تخریب آسان تر مسجد الاقصی:

مجموعه ی حرم قدسی شهر بیت المقدس، یکی از مبارک ترین و مقدس ترین مکان های دنیا می باشد و از نظر تقدس، در بین ادیان الهی (اسلام، مسیحیت و یهودیت) مقام والایی دارد. این مجموعه ی مبارک، از بخش های مختلفی تشکیل شده است که شناخت آن ها ما را در ادامه ی بحث، یاری می کند:

A) مسجد الاقصی   مسجد   مبارکی   است   که   قبله ی   اول   مسلمین می باشد.(339) این مسجد مبارک، از ارزش بسیار والایی در دین اسلام برخوردار است و بسیاری از وقایع آخرالزمان، از جمله قضیه ی فتح قدس در زمان ظهور حضرت مهدی (عج)، به این مسجد مبارک مربوط می شود.(340)  گنبد این مسجد، سبز رنگ است.

B) مسجد قبة الصخرة نیز از اهمیت فراوانی در دین اسلام  برخوردار  است؛  زیرا مرحله ی دوم سفر پیامبر گرامی اسلام (ص) در شب معراج و عروج ملکوتی ایشان از زمین به آسمان، از این مسجد مبارک آغاز شده است.(341) بدین ترتیب این مسجد نیز از دیدگاه مسلمانان بسیار مقدس است. گنبد این مسجد، طلایی رنگ می باشد.

                

تصاویر دو بنای مقدس مسجد الاقصی و مسجد قبة الصخرة را می توانید در تصویر زیر ملاحظه نمایید:

 

 

 

البته علاوه بر این دو مسجد مبارک، قسمت های مقدس بسیاری در حرم قدسی وجود دارند که شامل سقاخانه ها، گلدسته ها و ... می شوند، اما هیچ کدام از آن ها، در نظر مسلمانان همانند دو مسجد یاد شده نیستند و این دو مسجد، ارزش بسیار بالاتری دارند.

در هر حال، مسجد اصلی منطقه ی حرم قدسی، مسجدالاقصی است و این مسجد است که قبله گاه اولیه ی مسلمین بوده و در آخرالزمان نیز توسط حضرت مهدی موعود (عج) و یارانش، آزاد می گردد.

از دیدگاه اسلام، مسجدالاقصی  توسط حضرت آدم (ع) بنا نهاده شد. سپس حضرت ابراهیم (ع) و نیز حضرت سلیمان (ع) این معبد را بازسازی کردند.(342) (در واقع بنای مقدسی  که  در  اورشلیم (بیت المقدس)  به  دست  حضرت سلیمان (ع) ساخته شد، مسجد الاقصی بود، نه معبد دروغین و کذایی سلیمان.)

بعد از فتح بیت المقدس به دست مسلمانان، مسجدالاقصی به دفعات توسط مسلمانان بازسازی، و مسجد مقدس قبة الصخرة نیز به مجموعه بناهای  حرم قدسی اضافه شد.(343) اکنون در مجموعه ی حرم قدسی شهر بیت المقدس، دو مسجد مبارک قبة الصخره و مسجدالاقصی با فاصله ی بسیار کمی از یکدیگر واقع شده اند.

اما مجموعه ی حرم قدسی نیز، از تعرض فرهنگی فراماسونری و صهیونیسم در امان نمانده است. یکی از ترفند های بسیار کثیف سران فراماسونری در جهت تعرض فرهنگی به مجموعه ی حرم قدسی و انجام اهداف آخرالزمانی خود، معرفی مسجد قبة الصخرة به جای مسجدالاقصی است. مسجدی که امروزه تمام  مسلمانان  به  عنوان  مسجد الاقصی  می شناسند،  در  واقع  مسجد قبة الصخرة است که  مسجدی  با  گنبد طلایی  می باشد.  حتی  همه ی شبکه های تلویزیونی هم همین  اشتباه  را  مرتکب  شده  و  تصویر  مسجد قبة الصخره را به جای مسجد الاقصی نشان می دهند. البته رادیو و تلویزیون کشور های اسلامی تا حد زیادی در این زمینه بی تقصیرند؛ زیرا رژیم صهیونیستی که کنترل شهر مقدس بیت المقدس را در دست دارد، به فیلمبرداران و عکاسان،  تنها اجازه ی تصویر برداری از مسجد  قبة الصخرة  را می دهد و از فیلم برداری و عکس برداری از مسجد الاقصی ممانعت می کند؛ به همین دلیل، عکس های کمی از مسجد الاقصی در دست می باشد.

حال سوال اصلی این است که هدف واقعی ماسون ها و صهیونیست ها از معرفی مسجد قبة الصخره به جای مسجد الاقصی چیست؟

همان طور که  در  سطور  بالا  ذکر  شد،  بنای  مقدسی  که  در  اورشلیم (بیت المقدس) به دست حضرت سلیمان (ع) ساخته شد، مسجد الاقصی بود، نه معبد دروغین و کذایی سلیمان. حضرت سلیمان (ع) که بنا به گفته ی قرآن پیامبر خدا بودند، مسجدی که توسط پیامبران پیشین ساخته شده بود (مسجدالاقصی) را بازسازی نمودند. این دیدگاه مسلمانان دقیقاً بر خلاف دیدگاه  یهودیان و مسیحیانی است که معتقدند حضرت سلیمان (ع)، معبد سلیمان (نه مسجد الاقصی) را ساخته اند. (مطمئناً این ادعای یهودیان و مسیحیان را که  حضرت سلیمان (ع) معبد ساخته اند نمی توان پذیرفت؛ زیرا اجداد بزرگوار پیامبر خدا حضرت سلیمان (ع) از جمله  حضرت آدم (ع) و حضرت ابراهیم (ع) و ... که آن ها نیز پیامبر  بودند، مسجد ساخته اند. حال  چگونه می توان پذیرفت که حضرت سلیمان (ع) بر خلاف اجداد مبارکشان معبد ساخته اند؟ البته لازم به ذکر است که ما در اینجا قصد نداریم تا صرفاً بین لفظ مسجد و معبد تفاوت قایل شویم، بلکه تلاش می کنیم تا بین مفاهیمی که این نامگذاری ها به دنبال خود دارند، افتراق بگذاریم.)

همان طور  که  ذکر  کردیم،  بر خلاف  دیدگاه  مسلمانان  درباره ی  حضرت سلیمان (ع)، یهودیان و فراماسون ها که به حضرت سلیمان (ع) تهمت کفر زده  و او را جادوگر و بت پرست می دانند، ادعا می کنند که ایشان در شهر اورشلیم (بیت المقدس) یک معبد ساخته اند. به همین دلیل در دیدگاه آخرالزمانی ماسون ها و یهودیان و اوانجلیکال ها، تخریب مسجد الاقصی و ساخت معبد سلیمان، یک عنصر کلیدی می باشد.(344)

 

در مورد دیدگاه ماسون ها درباره ی معبد سلیمان، باید گفت که دیدگاه آنان، به راحتی قابل پیش بینی است.  از دیدگاه آنان، سلیمان یک جادوگر و بت پرست  و ماسون اعظم بوده(345)  و  معبد  اورشلیم  را  برای  بت ها  ساخته  است.   آن ها  که  به شیطان پرستی (Satanism) و عقاید جاهلی (Paganism) اعتقاد دارند، تلاش می کنند تا مسجد الاقصی را به عنوان یک پایگاه خداپرستی نابود نمایند، و معبد کذایی سلیمان را به عنوان نماد جهانی الحاد و کفر برپا کنند تا به خیال خام خود، مرگ ادیان را بدین وسیله جشن بگیرند.

اما دیدگاه سران یهودیان و اوانجلیکال ها درباره ی معبد سلیمان یک دیدگاه موذیانه  است؛  آن ها  ادعا  می کنند  که  قبل  از  بازگشت  مسیح (ع)  باید مسجد الاقصی تخریب، و معبد سلیمان ساخته شود.(346) طبق ادعای آنان، معبد دروغین سلیمان در نزد خدا بسیار مقدس است؛ اما این سخنان آنان ادعایی  بیش  نیست؛ زیرا  خود  یهودیان  و  نیز  حامیان  سرسخت  آنان (اوانجلیکال ها)، به حضرت سلیمان نبی (ع) تهمت کفر و الحاد می زنند و وی را جادوگر و بت پرست می دانند. موید این سخن، مطالبی است که در تورات تحریف شده درباره ی حضرت سلیمان (ع) گفته شده است.

در تورات تحریف شده در باره ی حضرت سلیمان (ع) سخنان ناروایی ذکر شده است که قسمت هایی از آن را در تصویر زیر ملاحظه می فرمایید:(347)

 

 

 

 

با این اوصاف، آنان که حضرت سلیمان (ع) را جادوگر و بت پرست می دانند، چگونه می توانند معبدی را که یک فرد بت پرست (البته از دید آنان) ساخته است، مقدس بدانند؟ چگونه ممکن است بنایی را که به دست یک کافر (البته از دید آنان) ساخته شده است، زمینه ساز ظهور منجی آخرالزمان بدانند؟

این مساله نشان می دهد که ادعای سران یهود و اوانجلیکال مبنی بر ساخت معبد سلیمان  برای  تسریع  بازگشت  حضرت مسیح (ع)،  ادعایی  بیش  نبوده  و آن ها قصد دارند تا معبد شیطانی و الحادی که قرن ها قبل، کاهنان و اشراف یهودی ساخته بودند و آن را  به  حضرت  سلیمان (ع)  نسبت  می دادند،  از  نو برپا کنند. در واقع باید گفت که هدف آنان نیز با هدف ماسون ها مشابهت داشته و به صورت موذیانه تلاش می کنند تا کفر و الحاد را جانشین ادیان الهی نمایند.

همان طور  که  ملاحظه  فرمودید،  فراماسون ها،  سران  یهودیان  و  سران اوانجلیکال ها تلاش می کنند تا هرچه سریع تر مسجدالاقصی را تخریب نموده، و معبد دروغین سلیمان را به جای آن بازسازی کنند تا بدین وسیله بتوانند تحقق نیات پلیدشان را جشن بگیرند.

آن ها به منظور تسریع در امر تخریب مسجد الاقصی و ساخت معبد سلیمان، تلاش کرده اند تا توجه جهانیان و بالاخص مسلمانان را از مسجد الاقصی دور کنند و دور از چشم جهانیان، به اعمال شیطانی شان بپردازند که متاسفانه در این امر بسیار موفق بوده اند.

معرفی مسجد قبة الصخره به جای مسجد الاقصی نیز به این منظور صورت گرفته است تا نسل جوان مسلمان، مسجد الاقصی را به درستی نشناسند و فراماسون ها و صهیونیست ها  بتوانند  بدون  هیچ گونه  مزاحمی  و  به  دور  از هر گونه هیاهو، به تخریب مسجدالاقصی بپردازند.

یک مثال مهم در این رابطه، حفاری های اخیر صهیونیست ها در محدوده ی حرم قدسی می باشد:(348)

با آغاز سال 2007، فراماسون ها و صهیونیست ها که خود را در نزدیکی تحقق اهداف آخرالزمانیشان می دیدند، شروع به تخریب باب المغاربة نمودند تا با دستکاری این بخش از حرم قدسی، مسجدالاقصی را که در مجاورت آن واقع شده است تخریب نمایند که متاسفانه این کار آنان در حال حاضر نیز ادامه دارد. معرفی مسجد قبةالصخرة به جای مسجدالاقصی، کمک شایانی به صهیونیست ها در جهت اهداف پلیدشان نموده است؛ به نحوی که باعث شده است تا عده ای از جوانان مسلمان، ندانند که دستکاری باب المغاربة چه ارتباطی به مسجد الاقصی دارد.

برای بررسی بهتر این مساله، به تصویر ماهواره ای زیر که توسط برنامه ی (Google Earth) از محدوده ی حرم قدسی تهیه شده است، توجه فرمایید: 

 

 

 

اگر در تصویر فوق دقت نمایید، حتماً ملاحظه خواهید کرد که باب المغاربة دقیقاً در  مجاورت  مسجد الاقصی  بوده  و  حتی  به  آن  متصل  است،  اما  مسجد قبة الصخرة با باب المغاربة کم و بیش فاصله دارد.

 

اما  جوانان  مسلمانی  که  در   رسانه های   جمعی   همواره   تصویر   مسجد قبة الصخرة را به جای مسجد الاقصی ملاحظه می کنند، احتمالاً دچار اشتباه می شوند. بدین ترتیب که، جوانان مسلمان ممکن است با خود فکر کنند که دستکاری باب المغاربة، تاثیری در مسجد الاقصی ندارد؛ زیرا از دید آنان مسجدی که در وسط تصویر فوق است، مسجد الاقصی بوده و با باب المغاربة فاصله ی زیادی دارد! حال آن که این جوانان به دلیل مکر صهیونیست ها، اشتباهاً مسجد قبة الصخرة را به جای مسجدالاقصی می پندارند.

متاسفانه حیله ی صهیونیست ها تا حدودی موفق بوده و آنان توانسته اند توجه مسلمانان را  از  مسجد الاقصی  دور  کنند  و  بدین ترتیب،  در  سال  2007  به بهانه ی اکتشافات باستان شناسی در محدوده ی باب المغاربة، سعی در تخریب پایه های مسجد الاقصی نمودند.(349) ان شا الله که با مجاهدت مسلمانان آزاده، خداوند دست آنان را از این مسجد مبارک کوتاه کند.   

بنابراین همان طور که ملاحظه فرمودید، معرفی مسجد قبةالصخرة به جای مسجدالاقصی، توطئه ی فراماسون ها و صهیونیست ها بوده و آن ها از این حربه به منظور تخریب آسان تر مسجد الاقصی و اجرای اهداف پلیدشان در آخرالزمان بهره برده اند. پس وظیفه ی ما است که به اطلاع رسانی پرداخته و نقشه های پلیدشان را ناتمام بگذاریم.

 

 

 21 – تولید و پرورش گوساله ی سرخ موی (Red Heifer).

صهونیست ها که برادران و همراهان همیشگی فراماسون ها می باشند، همزمان با آخرین تلاش ها برای تخریب مسجد الاقصی و ساخت معبد سلیمان، تلاش هایی نیز در جهت فراهم ساختن  ابزار  و  ملزومات  ساخت  معبد،  انجام داده اند. در این راستا، حرکت هایی در جهت تولید و پرورش یکی از مهمترین ملزومات ساخت معبد که همانا گوساله ی سرخ موی (Red Heifer) است، انجام شده است.

در عقیده ی خرافی یهودیان و مسیحیان صهیونیست، قبل از ساخت معبد سوم سلیمان، باید مراسم قربانی گوساله ی سرخ موی (Red Heifer) با تشریفات خاصی انجام شود و به دنبال آن، ساخت معبد سوم سلیمان آغاز گردد. برای آشنایی بهتر با این مراسم، به توضیحات زیر توجه فرمایید:

« قبل از شروع عملیات ساخت معبد، باید مراسم تطهیر انجام شود و براى انجام آن مى‏بایست گوساله ی ماده ی سرخ مویى‏ قربانى گردد.

بر اساس تعلیمات یهود، این گوساله مى‏بایست سرخ موى و بدون هیچ عیب و نقصى باشد؛ به گونه ای که بیش از 3 تار موی سفید یا سیاه در بین موهایش وجود نداشته باشد؛ هیچ گاه یوغى بر آن بسته نشده باشد و گوساله‏اى‏ نزاده باشد. گوساله در هنگام قربانى باید حتماً 3 ساله باشد.

در روز مراسم، گوساله باید در مکانى خارج از اردوگاه محل اقامت خاخام ها در محوطه ی معبد، قربانى گردد. پس از آن مقدارى از خون او برداشته ‏شده و در جلوى خیمه ی اجتماع پاشیده مى‏شود.

سپس گوساله به همراه پوست، گوشت، چرم، فضولات و خونش تماماً به همراه چوب سرو (سدر؟)، زوفاى مصرى (نوعی گیاه) و پارچه ی مخملی به وسط آتش انداخته شده و آتش تا خاکستر شدن گوساله روشن نگاه داشته می شود. محل قربانى و سوزاندن گوساله در کنار کوه زیتون قرار دارد. پس از سوزاندن گوساله، شخصى پاک‏ (کسی که به جنازه یا خون گوساله دست نزده است) مى‏بایست خاکسترها را جمع‏آورى کرده و به بالاى کوه زیتون ببرد. پس از آن، توده ی عظیم خاکستر به جاى مانده را با آب مخلوط کرده و آب تطهیر را از آن تهیه مى‏کنند.

یهودیان معتقدند که قبل از شروع عملیات ساخت معبد سلیمان، کل محوطه معبد که بنا بر بعضى روایات، کل اورشلیم قدیم را شامل مى‏شود باید با آب تطهیر، پاک و مطهر گردد. »(350)

البته علاوه بر مطالب فوق، تعدادی از صهیونیست های افراطی، شروط دیگری را نیز برای گوساله ی سرخ موی قربانی، ذکر کرده اند که از جمله ی این شروط، می توان به این موارد اشاره کرد که اولاً گوساله باید حتماً در اسراییل به دنیا آمده باشد و ثانیاً حتی 1 یا 2 تار موی سفید یا سیاه، در بین موهای گوساله موجود نباشد.(351)

گروه های صهیونیستی که بعد از تشکیل دولت ماسونی و غاصب اسراییل، ادعا می کنند که شرایط را برای بازگشت منجی بنی اسراییل آماده کرده اند، در سال های اخیر، تلاش های فراوانی را برای فراهم کردن اسباب و ملزومات مراسم قربانی گوساله ی سرخ موی انجام داده اند و در این راه به نتایجی نیز دست یافته اند.

برای مثال، در طى چند دهه ی اخیر یهودیان نقاط مختلف جهان، با استفاده از دانش ژنتیک اقدام به اصلاح نژادى گاوها براى تولید گوساله ی سرخ موى کرده‏اند که گزارش هاى  متعددى  در  این  زمینه  از  سوئد،  سوئیس،  تگزاس، مى.سى.سى.‏پى و اسراییل منتشر شده است؛ اما اکثر این تلاش ها به نتیجه نرسیده اند.(352)

با این حال، در سال های اخیر، خبر های تازه ای مبنی بر این که گوساله ی مورد  نظر  پرورش  یافته  است،  از  سوی  رسانه های  صهیونیستی  مطرح شده است که مهمترین آن ها به شرح زیرند:

 

1)      اولین خبر در این رابطه مربوط به سال 1997  است که در 14 ژوئن این سال، « Clyde Lott »  از  ایالت  می.سی.سی.پی  آمریکا  اعلام  کرد  که  یک گوساله ی سرخ موی خالص پرورش داده است.(353) این خبر، بازتاب  وسیعی در رسانه های صهیونیستی داشته است، اما در هر حال به دلیل این   که   طبق   نظر   صهیونیست های   افراطی،   گوساله ی  سرخ  موی می بایست در اسراییل متولد شود، استقبال چندانی از آن نشد.

2)      به فاصله ی کوتاهی پس از خبر اول، در 15 آوریل سال 1997، رسانه های صهیونیستی اعلام  کردند  که  یک  گوساله ی  سرخ  موی  خالص،  در  یک مزرعه ی وابسته به امور مذهبی،  واقع  در  شهر  حیفای  اسراییل  متولد شده است. این گوساله که در اثر لقاح مصنوعی متولد شده بود، به دلیل تولد یافتن در اسراییل، مورد استقبال فراوان قرار گرفت؛ اما در سال 1998 اعلام شد که گوساله ی مذکور به دلیل پیدا شدن یک لکه ی کوچک سفید رنگ بر روی بدنش، دیگر قابل استفاده نیست. بدین ترتیب صلاحیت این گوساله نیز برای مراسم قربانی رد شد.(354)

3)      در سال 2002، رسانه های صهیونیستی اعلام کردند که یک گوساله ی سرخ موی خالص در اسراییل زاده شد. در 5 آوریل همان سال، دو خاخام به نام های « مناخیم مک اوور » و « چایم ریچمن » از اعضای « موسسه ی معبد»، برای دیدن این گوساله، به نزد صاحب آن رفتند و بعد از معاینات بسیار، صلاحیت آن را برای قربانی شدن تأیید کردند.(355) این گوساله مورد  حمایت فراوان گروه های صهیونیست قرار گرفت و پیرامون آن، تبلیغات فراوانی انجام شد؛ اما با گذشت 3 سال از آن ماجرا، در سال 2005 نیز ساخت معبد آغاز نشد. زیرا به دلیل دفاع جانانه ی مسلمانان از مسجد الاقصی، صهیونیست ها شرایط را برای تخریب این مسجد و ساخت معبد دروغین سلیمان مهیا ندیدند.

 

 

 

 

با توجه به پرورش چند گوساله ی سرخ موی از جانب صهیونیست ها، به نظر می رسد که آنان به صورت جدی در پی اجرای اهداف شوم خود هستند. گرچه صهیونیست ها با وجود گوساله ی مذکور در سال 2005، نتوانستند معبد سلیمان را در آن سال برپا کنند، اما آن ها به صورت جدی پروژه ی پرورش گوساله های سرخ موی قربانی را پی گیری می کنند تا در وقت مناسب، یکی از آن ها را قربانی کرده و ساخت معبد سلیمان را آغاز نمایند.

صهیونیست ها علاوه بر پرورش گوساله ی سرخ موی، تلاش های زیادی را نیز برای فراهم کردن سایر ملزومات مراسم قربانی انجام داده اند. برای مثال، از آن جا که محل ذبح و سوزاندن قربانی در نزدیکی کوه زیتون قرار دارد و این کوه در حال حاضر  در  محدوده ی  حکومت  خودگردان  فلسطین  واقع  شده  است، گروه های صهیونیستی تلاش های وسیعی را برای بیرون راندن ساکنان عرب و غیر یهودی این مناطق انجام داده اند. این گروه ها بی شرمی را تا بدانجا رسانده اند که ادعا می کنند به دلیل حضور اعراب در نزدیکی کوه زیتون، این کوه و محل قربانی نزدیک آن نجس بوده و باید این محل نیز قبل از انجام قربانی تطهیر شود!(356) برای تطهیر این محل نیز گروه های صهیونیستی به دنبال بقایای خاکستر گوساله ی سرخ مویی هستند که قرن ها پیش برای آخرین بار در اورشلیم قربانی شد  و  برای  این  تفحص  نیز  گروه های  ویژه ای  را  تدارک دیده اند. جالب این که بعضی از این گروه ها نیز ادعا کرده اند که خاکسترهای مذکور را یافته اند!(357)

با توجه به مطالبی که ذکر شد، به نظر می رسد که صهیونیست ها برای رسیدن به هدف آخرالزمانیشان که همانا تخریب مسجد الاقصی و ساخت معبد سلیمان است، در حال فراهم کردن همه ی تمهیدات هستند و این کار را با وسواس زیادی انجام می دهند. این مسأله نشان می دهد که توطئه ی آن ها برای تخریب مسجد الاقصی، روز به روز  به مراحل خطرناکی نزدیک می شود و این مسأله خود ضرورت آمادگی هر چه بیشتر مسلمانان را نشان می دهد.

در نهایت باید این نکته را متذکر شویم که فراماسون ها و دوستان و زیر دستان آن ها شامل صهیونیست ها، سران اوانجلیکال و سران افراطی یهود، تلاش فراوانی برای تخریب هر چه سریعتر مسجد الاقصی و ساخت معبد سلیمان انجام می دهند  و  در  این  راه  از  همه ی  ابزار  و  امکانات  موجود،  استفاده می نمایند.

فراماسون ها و رهبران فاسد فرقه های مذکور، برای این که اعمال خویش را توجیه کنند و فعالیت های خود را مستند نمایند، از تورات تحریف شده بهره برده و ادوات و ابزاری مشابه با آنچه در این کتاب آمده است، فراهم نموده اند. لازم به ذکر است که فراماسون ها و صهیونیست ها و اکثر رهبران افراطی یهود و اوانجلیکال، خود از ماهیت ضد دینی معبد دروغین سلیمان خبر دارند، اما به منظور همراه کردن پیروان اوانجلیکال و عامه ی یهودیان، ژست مذهبی به خود گرفته  و  تمهیداتی  چون  گوساله ی سرخ موی  قربانی  و ...  را  نیز  در  نظر گرفته اند تا مردم عادی یهود و اوانجلیکال را بفریبند و با شعار زمینه سازی برای ظهور منجی، از آن ها در جهت تحقق اهداف آخرالزمانی خود استفاده کنند. (البته لازم به ذکر است که درباره ی ظهور منجی، اختلاف کوچکی بین یهودیان صهیونیست و مسیحیان صهیونیست وجود دارد. بدین ترتیب که مسیحیان صهیونیست معتقد به بازگشت حضرت عیسی (ع) پس از ساختن معبد  سلیمان  هستند،  اما  یهودیان  حضرت عیسی (ع)  را  (نعوذ بالله)  دروغگو می پندارند و معتقدند مسیح واقعی کسی است که در آخرالزمان و پس از ساخت  معبد سلیمان ظاهر  می شود.(358)  اما با این حال بجز اختلاف  مذکور، همه ی  دیدگاه های  مسیحیان  و  یهودیان  صهیونیست  درباره ی  تخریب مسجد الاقصی،  ساخت  معبد سلیمان  و  ظهور  منجی  یکسان  است  و فراماسون ها و رهبران صهیونیسم نیز عمدتاً از همین دیدگاه مشترک برای فریب اوانجلیکال ها و یهودیان صهیونیست بهره می جویند.) 

بنابراین ما مسلمانان باید هوشیار باشیم و علاوه بر اطلاع رسانی به سایر برادران مسلمان و سایر انسان های آزاده، لازم است تا خود را برای مقابله با نقشه ی شومی که فراماسون ها، صهیونیست ها و یارانشان تدارک دیده اند، آماده کنیم.

 

 

  

 22 – تلاش برای ارایه ی تصویر مادی از آینده ی دنیا و نفی وجود منجی آسمانی.

همان طور که در بخش های قبل ملاحظه فرمودید، فراماسون ها برای رسیدن به اهداف آخرالزمانیشان، به روش های متفاوتی متوسل می شوند؛ به طوری که در برابر ملل مختلف، سیاست های متفاوتی را به کار می بندند.

به عنوان مثال، فراماسونر ها برای سوء استفاده از نیروی مسیحیان (که پرجمعیت ترین پیروان دین های آسمانی در دنیا هستند)، آن ها را فریب داده و با ادعای تلاش برای بازگشت مسیح (ع)،  از  حمایت  آنان  برخوردار  شده  و نقشه های آخرالزمانیشان را تا حد زیادی اجرا کرده اند. این حربه ی آنان باعث شده است تا مردم عادی آمریکا (به خصوص اوانجلیکال ها) از دولت آمریکا و دولت اسراییل حمایت کرده و به شدت برای بقای اسراییل تلاش کنند. در واقع ادعای تلاش برای بازگشت مسیح (ع)، ترفندی است که ماسون ها از آن برای کسب حمایت مردم کشورشان استفاده می نمایند.

اما فراماسون ها برای بخش دیگری از مردم جهان، برنامه ی متفاوتی را تدارک دیده اند. بدین ترتیب که به واسطه ی حمایت از نظریه هایی همچون نظریه ی « پایان تاریخ » فوکویاما، نظریه ی « موج سوم » آلوین تافلر و ...، کمال مطلوب را برای کشور های جهان سوم، همان شرایط کنونی کشور های غربی دانسته و  نظام  لیبرال–دموکراسی  امروزه ی  کشور های  غربی  و  موج  علمی و  اطلاعاتی  این کشور ها را منجی کشور های جهان سوم می دانند.(359)

آنان با تبلیغ این نکته که نظام کنونی کشور های غربی، منجی کشور های جهان سوم و منجی کل جهان است، تلاش می کنند تا اعتقاد به منجی آسمانی را در پیروان ادیان الهی از بین ببرند و آن ها را سرگرم منجیان دروغین زمینی نمایند.

علاوه بر این ها نظریه هایی همچون نظریه ی « پایان تاریخ » فوکویاما، نظریه ی « موج سوم » آلوین تافلر و ... که شرایط کنونی جهان غرب را آرمان بشری و کمال مطلوب می دانند، وجود هر گونه آینده ی امیدبخش را رد کرده و انسان ها را  از  پویایی  و  حرکت  به  سوی  آرمان های  بزرگ  اخلاقی  و  اجتماعی  منع می کنند.

با توجه در مطالب ذکر شده، در می یابیم که در صورت موفقیت ماسون ها در نقشه ی فوق، آنان با این ترفند می توانند حرکت های امید بخش و نجات بخش منجی گرایانه ی پیروان ادیان الهی را متوقف کنند و نظام طاغوتی خود را به عنوان منجی کشور های جهان سوم معرفی نمایند.

متأسفانه امروزه بسیاری از کشور های مسلمان تحت تأثیر دیدگاه مذکور قرار گرفته و تنها برای رسیدن به شرایط مادی جهان غرب تلاش می کنند و از هرگونه حرکت منجی گرایانه اجتناب می ورزند و در این زمینه در رکود و سکوت مرگباری معلقند. با کمال تأسف، بسیاری از کشور های اسلامی از جمله عربستان، امارات متحده ی عربی، کویت، مالزی و ...  در  این  وضعیت  به  سر می برند.

بدین ترتیب به نظر می رسد که ما مسلمانان وظیفه داریم تا این نقشه ی پلید جهان غرب را افشا نماییم و در جهت مقابله با این پدیده ی شوم، از همه ی ابزار های مشروع استفاده کنیم. ان شا الله این تلاش ما می تواند علاوه بر بیداری و تحرک سایر برادران مسلمانمان، زمینه ی بیداری و هوشیاری پیروان سایر ادیان الهی را در کشور های جهان سوم آماده نماید.

 

 

 23 – تلاش برای معرفی کشور ماسونی آمریکا به عنوان منجی ملت های جهان در فیلم های هالیوودی.

فراماسون ها و صهیونیست ها که با ادعای بازگشت مسیح (ع) و ظهور منجی به فریب مسیحیان اوانجلیکال و یهودیان می پردازند، به صورت کاملاً موذیانه و نامحسوس وجود هرگونه منجی آسمانی را نفی می کنند و خود را به عنوان منجی بشریت معرفی می نمایند که این امر توسط فیلم های هالیوودی و با تأثیر بر ناخودآگاه انسان ها به نحو احسن انجام می شود.

بسیاری از فیلم های هالیوودی تا کنون تولید شده اند که در آن ها از خطری بزرگ برای تمدن بشری سخن به میان آمده است. در این فیلم ها عموماً عنوان شده است که خطراتی همچون ویروس های مرگبار، موجودات وحشی ناشناخته، انسان های تغییر حالت یافته در محیط آزمایشگاه، موجودات فضایی،  دایناسور ها، شهاب سنگ های آسمانی، جنگ های اتمی و ... همواره جان همه ی انسان ها را تهدید می کنند. از مهمترین فیلم ها در این زمینه می توان به فیلم های (Resident Evil(Reign of Fire)، (War of The worlds  (Armageddon) و ... اشاره کرد.(360)

اما نکته ی مشترک در بین همه ی فیلم های  فوق  این  است  که  در  همه ی آن ها دولت ماسونی آمریکا و یا یک قهرمان آمریکایی، مردم دنیا را از خطری که آنان را تهدید می کند، نجات می دهد و بقیه ی ملت ها انگشت به دهان، قهرمان آمریکایی را تحسین می کنند.

جالب اینجا است که در فیلم های مذکور، هیچ خبری از منجی آسمانی نیست و جهان در حالی که غرق در فلاکت و مصیبت است، بدون منجی الهی با خطر دست و پنجه نرم می کند. در واقع قهرمانان آمریکایی و یا دولت آمریکا در این فیلم ها، به جای منجی آسمانی نقش ایفا می کنند و خود را در نقش یک منجی زمینی قدرتمند نشان می دهند.

برای مثال حتی در فیلم (Armageddon) که نام آن از کتاب مکاشفات یوحنا اقتباس شده است، خبری از درگیری بین دو سپاه خیر و شر نیست و  منجی فیلم نیز حضرت عیسی (ع) نمی باشد؛ بلکه در این فیلم، خطر اصلی از جانب شهاب سنگ های آسمانی بوده و منجی فیلم نیز یک گروه علمی است که مانع برخورد شهاب سنگ ها به زمین می شود!(361) این فیلم نشان می دهد که دولت های ماسونی تلاش می کنند تا مفاهیمی همچون واقعه ی کم و بیش ساختگی آرماگدون را نیز به صورت یک حادثه ی طبیعی تفسیر کنند و خود را به عنوان منجی آن معرفی نمایند. 

این حرکت فیلم های هالیوودی قطعاً بی دلیل نبوده و هدف خاصی را  دنبال می کند. هدف اصلی از ساخت این فیلم ها، انکار وجود هرگونه منجی آسمانی و معرفی دولت های قدرتمند ماسونی به عنوان منجی زمینی می باشد. در واقع همانگونه که قدرت های ماسونی با حمایت از نظریه هایی چون نظریه ی « پایان تاریخ » فوکویاما، نظریه ی « موج سوم » آلوین تافلر و ... سعی در قبولاندن  خود  به  عنوان  منجی  به  قشر  دانشگاهی  و  تحصیلکرده  دارند، فیلم های هالیوودی نیز تلاش می کنند تا در نظر مردم عادی، دولت های ماسونی را به عنوان منجی زمینی معرفی کنند.

با توجه به مطالب ذکر شده، درمی یابیم که بر خلاف ادعای دولت های ماسونی مبنی بر تلاش برای بازگشت مسیح (ع)،  این  کشور ها  که  اساساً بر مبنای تعالیم الحادی شکل گرفته اند، عملاً خود را به عنوان منجی جهان معرفی می نمایند و وعده های شیرین ادیان الهی را مبنی بر ظهور منجی الهی نفی می کنند.  بنابراین وظیفه ی  ما  مسلمانان  است که  با  تبلیغات، فیلم ها و نظریات توطئه آمیز دولت های ماسونی مقابله نماییم و حرکت های شیطانی آن ها را افشا کنیم. مطمئناً اگر در این راه کوتاهی کنیم، به دلیل تبلیغات وسیع فراماسونر ها، نسل جوان مسلمانان در آینده، دولت های ماسونی (از جمله آمریکا) را به عنوان منجی و کعبه ی آمال خود خواهند پنداشت. این مسأله ضرورت اقدام هرچه سریع تر  مسلمانان را در جهت مقابله با توطئه های ماسون ها نشان می دهد.  

 

24 – ساخت فیلم « کد داوینچی » یا « Da Vinci Code » .

از دیدگاه فراماسون ها، این جهان خداوندی ندارد؛ بلکه عناصر خلقت به صورت تصادفی این جهان را خلق کرده اند. بنابر این نظریه، انسان نیز یک حیوان است و حق دارد مطابق ذات خود، هر کاری را که دوست دارد، انجام دهد. گروه های ملحد ماسونی، پیامبران را (نعوذ بالله) دروغگو و خیانتکار می دانند، زیرا معتقدند که پیامبران مانع لذت جویی انسان ها شده و آنان را از بازگشتن به اصل حیوانی؟! خود باز داشته اند!(362)

گروه های فراماسون و صهیونیست، در سناریوی جدید خود، تلاش کرده اند تا چهره ی پیامبران الهی را تخریب نمایند. برای مثال، آن ها از سال ها قبل با انتشار کتب و پخش فیلم های متعدد،  سعی  در  تخریب  چهره ی  پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) داشته اند که این مسأله بر هیچ کس پوشیده نیست.  از  جمله ی  این  اقدامات  در  سال های  اخیر،  می توان  به  چاپ کاریکاتور های موهن از پیامبر گرامی اسلام (ص) در روزنامه های دانمارکی و دیگر روزنامه های اروپایی و آمریکایی اشاره کرد.(363)

فراماسون ها که در طول قرون 20 و 21، با شعار بازگشت مسیح (ع) و تبلیغ جنگ کذایی آرماگدون، توانسته اند مسیحیان اوانجلیکال و عده ی زیادی از یهودیان را با خود همراه کنند و با فریب آنان، حکومت ظاهراً یهودی و باطناً ماسونی اسراییل را بنیان نهند، حال که ساخت معبد سلیمان و تشکیل حکومت جهانی شیطانی را در دسترس می پندارند، دیگر نیازی به استفاده از شعار  بازگشت مسیح (ع)  نمی بینند  و  این  حربه  را  کنار  گذاشته اند.  این گروه های ملحد که کاملاً تفکر ضد دینی دارند، اکنون و در واپسین گام های خود برای تشکیل حکومت جهانی شیطانی، در تلاش هستند تا آرام آرام نقاب مذهبی و منجی گرایانه ی خود را  از چهره شان  کنار زده  و  چهره ی  واقعی و ضد دینی خود را نشان دهند؛ زیرا اصل تفکر این گروه ها، چیزی جز مقابله با ادیان الهی نیست و در نهایت نیز قصد دارند تا ریشه ی ادیان را به خیال خام خود بخشکانند. به همین دلیل، در سال های اخیر شروع به تخریب چهره ی حضرت عیسی (ع) کرده اند تا امید مسیحیان به ظهور منجی را نیز به یأس تبدیل کنند.

یکی از فیلم هایی که در سال های اخیر، مطابق با اهداف فراماسونری و در جهت تخریب چهره ی حضرت عیسی (ع) ساخته شده است، فیلم  « کد داوینچی »  یا  « Da Vinci Code » می باشد. فیلم « کد داوینچی » از کتابی به همین نام اقتباس شده است که در سال 2003 منتشر گردید و در سال 2006، فیلمی از روی آن ساخته شد.(364)

در فیلم « کد داوینچی » موضوع داستان پیرامون تابلوی نقاشی معروف « شام آخر : last supper The » می باشد.(365) این تابلو، تابلویی رمز آمیز و موذیانه است که « لئوناردو داوینچی» نقاش مشهور ایتالیایی آن را به تصویر کشیده است.  این نقاش معروف  ایتالیایی  که  بنابر  قراین  بسیار،  تحت  تأثیر  تفکرات گروه های مخفی و شبه کابالایی قرار داشته،(366) عقاید منحرف خود را در این تابلوی نقاشی، در معرض نمایش گذاشته است. برای بررسی بهتر این مطلب، بهتر است ابتدا نگاهی به تابلوی نقاشی مذکور بیندازیم:(367)

 

 

 

 

تابلوی  « شام آخر » لئوناردو داوینچی از  نظر آفرینش هنری،  یکی  از  زیباترین نقاشی هایی است که در طول تاریخ رسم شده است؛ اما این نقاشی بسیار زیبا، حاوی نکات مخفی و کفرآلودی است که در بطن آن پنهان شده است. برای درک بهتر این مسأله، به توضیحات زیر توجه فرمایید:

اگر در تابلوی نقاشی « شام آخر » دقت فرمایید، قطعاً متوجه خواهید شد که شخصی  که  در  سمت  راست  حضرت عیسی (ع)  نشسته  است،  یک  زن می باشد. (البته از نظر ما در سمت چپ تصویر دیده می شود؛ اما در نقاشی، در سمت راست ایشان نشسته است.)

بر خلاف تصور عده ای از مسیحیان که این شخص را سنت جان « Saint John » (یکی از حواریون حضرت مسیح (ع) ) می پندارند، شخص مذکور، مطمئناً یک زن می باشد. اگر از نزدیک نگاهی به تصویر این شخص بیندازیم، این مسأله بهتر مشخص خواهد شد: 

 

 

 

به نظر داوینچی، این زن « مریم مجدلیه » بوده و « شام آخر »، ضیافت شامی است که حضرت عیسی (ع)، خبر ازدواجش با مریم مجدلیه را به حواریون اعلام می نماید!(368) (مریم مجدلیه معاصر حضرت عیسی (ع) می زیسته و شخصیت بسیار برجسته ای در مسیحیت بوده است. در مورد وی اقوال گوناگونی بیان شده است. برخی از منابع او را عضو یک خاندان سلطنتی در زمان حضرت عیسی (ع) می دانند. بعضی از منابع مسیحی می گویند که وی زنی بدکاره بوده که توسط حضرت عیسی (ع) از سنگسار نجات یافته و سپس ایمان آورده و از پیروان آن حضرت شده است.(369) اما منابع مذکور، این مطلب را بدون شواهد قوی بیان کرده اند و به همین دلیل، احتمال این که این داستان صحیح نباشد، بسیار است. لازم به ذکر است که انجیلی منسوب به مریم مجدلیه وجود دارد که گفته می شود این انجیل، شباهت بسیار زیادی با آنچه که قرآن درباره ی حضرت عیسی (ع) ذکر کرده است، دارد.(370) به نظر نگارنده ممکن است که بدسابقه جلوه دادن مریم مجدلیه در منابع مسیحی، و توهین های دیگری که به مریم مجدلیه شده است (مانند نقاشی های فراوانی که از او به صورت عریان کشیده شده است)، همگی به دلیل شباهت مطالب انجیل منسوب به او با مطالب قرآن در مورد حضرت عیسی (ع) می باشد؛ زیرا دستگاه واتیکان به هر شکل ممکن، مطالبی را که حقانیت اسلام را تأیید می کند، تحت سانسور شدید قرار می دهد. بدین ترتیب به نظر می رسد به دلیل شباهت بعضی از مطالب انجیل منسوب به مریم مجدلیه با مطالب قرآن، واتیکان سعی در بدسابقه جلوه دادن وی داشته است.)

از جمله شواهدی که نشان می دهد داوینچی تلاش کرده است  تا  در  تابلوی « شام آخر »، تفکر منحرف خویش را به نمایش بگذارد، این است که در این تابلو حواریون با چهره هایی کاملاً متعجب و عصبانی به تصویر کشیده شده اند. حتی چاقویی در دست یکی از حواریون به نام سنت پیتر (Saint Peter)، دیده می شود که این چاقو به شکل تهاجمی در دست وی قرار دارد. علاوه بر این در این تابلو دیده می شود که سنت پیتر، دست خود را به حالت تهدید آمیز در جلوی گردن مریم مجدلیه گرفته و با این کار او را تهدید به مرگ کرده است. به نظر می رسد که داوینچی با این کار قصد داشته است تا به مخاطبان خود القا کند که نه تنها حضرت عیسی (ع) با مریم مجدلیه ازدواج کرده است، بلکه حواریون نیز ازدواج و نقض تجرد حضرت عیسی (ع) را عملی خائنانه دانسته  و  ایشان را سرزنش کرده اند!

در تصویر زیر، چهره های متعجب و عصبانی حواریون را ملاحظه می فرمایید:

 

 

 

در تصویر زیر چاقویی که در دست سنت پیتر (یکی از حواریون وجود دارد)، و نیز تهدید مریم  مجدلیه توسط او را ملاحظه می فرمایید:

 

 

 

همان گونه که ملاحظه فرمودید، « لئوناردو داوینچی» عقاید منحرف کابالایی خود  را  به  صورت  کاملاً  رمز آمیز  در  تابلوی  « شام آخر »  به  کار  گرفته  و بدین وسیله تلاش نموده تا عقاید الحادی خویش را به دور از چشم کلیسا، به نسل های بعد منتقل کند. در زمانی که شوالیه های معبد (Knights Templar) و سایر افراد شرکت کننده در اجتماعات مخفی به سهولت اعدام می شدند، نقاشی های داوینچی می توانست بهترین وسیله برای انتقال مفاهیم الحادی و کابالایی باشد که به نظر می رسد داوینچی توانسته است این نقش را به نحو احسن انجام دهد. (ادعای ازدواج حضرت عیسی (ع) و مریم مجدلیه برای اولین بار از سوی شوالیه های معبد (Knights Templar) بیان شد؛ این گروه ادعا کردند که در ویرانه های معبد موسوم به معبد سلیمان، شواهد ازدواج حضرت عیسی (ع) و مریم مجدلیه را یافته اند!(371) شوالیه های معبد در انتشار ادعای خود موفق نشدند؛ زیرا به دلیل کفرآمیز بودن تعلیماتشان، از سوی مردم و کلیسا طرد شده بودند. با توجه به این مسأله می توان نتیجه گرفت که به احتمال زیاد، داوینچی با مشاهده ی این وضعیت تلاش کرده است تا مطلب مذکور را به صورت پنهانی و از طریق نقاشی بیان کند.)

اما کتاب و فیلم « کد داوینچی » با هدفی کاملاً مشخص و در زمانی حساس به بازارهای کتاب و سالن های سینما عرضه شدند.  انتشار  کتاب « کد داوینچی » در سال 2003 و پخش فیلم  آن در سال 2006، خود نشان دهنده ی وجود یک توطئه ی سازمان یافته در جهت ترویج عقاید انحرافی در مورد حضرت عیسی (ع) می باشد.

صرف نظر از صورت ظاهری داستان در کتاب و فیلم « کد داوینچی »، نکته ی مهمی که در این فیلم به چشم می خورد، ترویج مخفیانه ی تفکری مسموم و شیطانی است که فراماسون ها و صهیونیست ها به آن دامن می زنند. در این تفکر، حضرت مسیح (ع) با مریم مجدلیه (Mary Magdalene) ازدواج کرده و صاحب فرزند شده و بعد از چند سال زندگی مخفیانه، فوت کرده است! این تفکر مسموم، برای اولین بار توسط شوالیه های معبد وارد اروپا شد و آنان با ارایه ی اسناد جعلی،  سعی  در  مستند سازی  تفکر  شیطانیشان  نمودند.  این  تفکر سال ها در بین گروه های مخفی و کابالایی اروپا رواج داشت تا این که فراماسونری به عنوان وارث مهم کابالا و تعالیم شوالیه های معبد، تفکر مذکور را پذیرفت.

فراماسون ها که خود وارث تعالیم کفر آمیز  کابالا  هستند،  از  نقاشی  معروف « شام آخر » سوء استفاده کرده و تلاش کرده اند تا با عنوان کتاب و فیلم داستانی، افکار کابالایی داوینچی را در ذهن مسیحیان تزریق کرده و در آنان ایجاد شبهه نمایند. زیرا از نظر مسیحیان، تجرد یکی از ویژگی های قدیسین مسیحی است. بدین ترتیب اشاعه ی این مطلب که حضرت مسیح (ع) ازدواج کرده است، در اعتقاد آنان نسبت به حضرت مسیح (ع) تشکیک ایجاد خواهد کرد. از سوی دیگر، ترویج این فکر که حواریون از ازدواج حضرت عیسی (ع) خشمگین شده اند، بیش از پیش مسیحیان را نسبت به این پیامبر بزرگوار بدبین می نماید.

البته لازم به ذکر است که در دیدگاه اسلامی، گر چه اشاره ای به ازدواج حضرت عیسی (ع) نشده است، اما پذیرش ازدواج ایشان نیز خدشه ای به شخصیت این پیامبر بزرگ وارد نمی نماید؛ زیرا ازدواج از سنت های پسندیده ی الهی است. اما اشاره به ازدواج حضرت عیسی (ع) در تابلوی « شام آخر »، با هدف تخریب این پیامبر خدا انجام شده است، نه به نیت تصدیق ایشان. کما اینکه خشم حواریون در تابلوی «شام آخر » نیز بیش از پیش، پرده از نیات پلید داوینچی برمی دارد.

نکته ی مهم این که فیلم « کد داوینچی » زمانی اهمیت می یابد که بدانیم این فیلم،  علاوه  بر  القای  مستقیم  مفاهیم  انحرافی  پیرامون  زندگی  حضرت مسیح (ع)، به صورت غیر مستقیم نیز زمینه را برای فیلم خطرناک و به ظاهر مستند « مقبره ی گمشده ی عیسی (ع) » یا « The lost tomb of Jesus »، آماده می نماید. فیلم اخیر، مفاهیمی کاملاً مشابه « کد داوینچی » داشته و در سال 2007 به مخاطبان سینما عرضه شده است که در ادامه به آن نیز خواهیم پرداخت.

بنابراین همان گونه که ملاحظه فرمودید، فراماسون ها که در طول قرون اخیر با شعار بازگشت مسیح (ع) و تبلیغ جنگ کذایی آرماگدون، توانسته اند عده ای از مسیحیان و یهودیان را با خود همراه کنند و با فریب آنان، حکومت ظاهراً یهودی و باطناً ماسونی اسراییل را بنیان نهند، حال که خود را در آستانه ی تشکیل حکومت جهانی شیطانی می بینند، دیگر نیاز چندانی به استفاده از شعار بازگشت مسیح (ع) احساس نمی کنند. بدین ترتیب در سال های اخیر شروع به تخریب چهره ی حضرت عیسی (ع) کرده اند تا امید مسیحیان به ظهور منجی را نیز به یأس تبدیل کنند و بدین ترتیب به خیال خود، نابودی ادیان الهی را جشن بگیرند.

بدین ترتیب وظیفه ی همه ی مسلمانان و مسیحیان آزاده ی جهان است که با توطئه ی مذکور به مقابله بپردازند و اهداف پنهانی این حرکت شوم را برای جهانیان تبیین نمایند.

 

 

 

  25 – ادعای کشف مقبره ی مسیح (ع) و خانواده اش؟!

بعد از اکران فیلم پر سر و صدای « کد داوینچی » در سال 2006، فیلم ظاهراً مستند « مقبره ی گمشده ی مسیح (ع) » یا « The lost tomb of Jesus » موجب شوکه شدن جهان مسیحیت در سال 2007 شد؛ این فیلم توسط یک کارگردان و فراماسونر معروف به نام جیمز کامرون (James Cameron) به دنیای سینما عرضه گردید.(372)

جیمز کامرون که با ساخت فیلم فاسد « تایتانیک »، برنده ی جایزه ی اسکار شد و شهرت جهانی برای خویش رقم زد، در سال 2007 فیلمی به ظاهر مستند درباره ی پیدا شدن مقبره ی حضرت مسیح (ع) و همسر و فرزندشان! ساخته و روانه ی بازار کرد.(373)  این مسأله که چه چیزی کارگردان یک فیلم  غیر اخلاقی  همچون « تایتانیک » را به سمت ساخت فیلمی درباره ی مذهب سوق می دهد، قطعاً جای سوال دارد؟! و همین مطلب می تواند اهداف شیطانی سازندگان چنین فیلمی را به خوبی نشان دهد.

فیلم  جنجالی  «The  lost  tomb  of  Jesus »   یا   « مقبره ی  گمشده ی مسیح (ع) »، حاصل همکاری یک کارگردان فراماسونر به نام جیمز کامرون (James Cameron  و  یک باستان شناس  و  فیلم ساز یهودی  صهیونیست  به نام سیمشا جاکوبوویچی (Simcha Jacobovici) می باشد.(374) شواهد فراماسونر بودن جیمز کامرون و سیمشا  جاکوبوویچی را در تصاویر زیر ملاحظه می فرمایید:(375)

 

 

 

 

 

همان گونه که ملاحظه فرمودید، یک فراماسونر و یک صهیونیست یهودی، فیلم « مقبره ی گمشده ی مسیح » را ساخته اند. حضور این دو شخص در رأس تهیه کنندگان فیلم مذکور، قطعاً سندیت و حقانیت فیلم را زیر سوال می برد.

بعد از معرفی سازندگان این فیلم، اکنون به خود فیلم می پردازیم:

فیلم « مقبره ی گمشده ی مسیح (ع) » یا « The lost tomb of Jesus » که عنوان فیلم مستند را یدک می کشد، در سال 2007 به صنعت سینمای جهان معرفی شد. در این فیلم، کارگردان فیلم و گروهی از باستانشناسان که عمدتاً یهودی هستند، ادعا کرده اند که مقبره ی حضرت مسیح (ع) و خانواده شان، ازجمله مقبره ی همسر و پسرشان! را کشف کرده اند.(376) مطابق این ادعا، این مقبره ی خانوادگی در سال 1980، و به دنبال عملیات ساختمان سازی در اطراف بیت المقدس (اورشلیم) کشف شده است.(377)

 

 

بنا بر گفته ی تهیه کنندگان این فیلم، در این مقبره ی خانوادگی، 10 قبر وجود دارد، که 6 قبر از 10 قبر، با توجه به نوشته های آرامی (Aramaic) روی آن ها تعیین هویت شده اند. صاحبان این 6 قبر عبارتند از:(378)

1 – (Yeshua bar Yehosef) یا عیسی پسر یوسف.

2 – (Maria) یا مریم (مادر عیسی).

3 – (Yose) یا یوسف (برادر عیسی)؛ (با یوسف سطر اول تفاوت دارد.).

4 – (Yehuda bar Yeshua) یا یهودا پسر عیسی.

5 – (Mariamene e Mara) یا مریم مجدلیه.

6 – (Matya) یا متی؛ (یکی از بستگان مریم مادر عیسی).

بنا بر ادعای فیلم سازان، آن ها دو دلیل اصلی دارند که با توجه به آن ها، قبور مذکور را متعلق به خانواده ی حضرت عیسی (ع) می دانند:(379)

1 – محاسبات آماری:  فیلم سازان  می گویند  که  به  کمک  متخصصان  آمار، محاسبه  نموده اند  که  احتمال  این  که  یک  خانواده ی  دیگر،  به  غیر  از خانواده ی حضرت عیسی (ع)، چنین نام هایی داشته باشند، برابر 600/1 (یک ششصدم) است. بنابراین به احتمال زیاد این مقبره، مقبره ی  خانوادگی  حضرت مسیح (ع) می باشد!(380)

2 – آزمایشات DNA: فیلم سازان می گویند که  به  کمک  متخصصان  مهندسی ژنتیک، DNA باقیمانده ی اجساد مقبره های (Yeshua bar Yehosef) یا (عیسی پسر یوسف) و (Mariamene e Mara) یا (مریم مجدلیه) را آنالیز نموده و به نتایج زیر دست یافته اند:

در این آزمایش که برای تعیین توارث مادری، بر روی (mt DNA) یا DNA میتوکندریال اجساد انجام شده است، محققان دریافته اند که (عیسی پسر یوسف)، و (Mariamene e Mara) یا  (مریم مجدلیه)  مادر  یکسانی  ندارند؛ بدین ترتیب،  سازندگان  فیلم  چنین  نتیجه گیری  کرده اند  که  این  دو جسد، برادر و خواهر نبوده و از آن جا که در مقبره های خانوادگی فقط اعضای یک خانواده می توانند دفن شوند، (Mariamene e Mara) باید همسر (Yeshua bar Yehosef) باشد که علیرغم نداشتن ژن مشترک، توانسته است در مقبره ی خانوادگی مذکور جای بگیرد.(381)

همان گونه  که  ملاحظه  فرمودید،  سازندگان  فراماسونر  و  صهیونیست  فیلم « مقبره ی گمشده ی مسیح (ع) » یا « The lost tomb of Jesus »، با ادعاهای به ظاهر علمی، اقدام به تزریق افکار مسموم خود به دیگران کرده اند. اما در پس این ظواهر فریبنده ی علمی، دروغ ها ی آشکاری نهفته است که این مسأله، صحت و اعتبار فیلم و محتوای آن را به راحتی رد می کند.

برای روشن شدن مسأله، در این قسمت به مسایلی که اعتبار فیلم را زیر سوال می برند، اشاره می کنیم:

1) ساخته شدن فیلم توسط یک گروه فراماسونری–صهیونیستی یهودی، بیش از پیش اعتبار این فیلم را زیر سوال می برد؛ زیرا اعضای این گروه ها دشمنی آشکاری با ادیان الهی دارند که ما این مطلب را در ابتدای مقاله ذکر کردیم.

2) با  توجه  به  سابقه ی  برجسته ی  گروه های  فراماسونری–صهیونیستی یهودی در دشمنی با ادیان الهی و نیز سابقه ی این گروه ها در جعل و تحریف اسناد تاریخی، احتمال هر گونه تحریف و جعل در ساخت این فیلم، قویاً مطرح است.

1)      با توجه به این که بنابر ادعای سازندگان فیلم، این مقبره ی خانوادگی در سال 1980 کشف شده است، این سوال مطرح می شود که چگونه فیلم مستند این کشف جنجالی، 25 سال بعد ساخته شده و به همگان عرضه می گردد؟! حال آن که اخبار علمی کم اهمیت تر نیز در همان روز اکتشاف به مخاطبان ارایه می شوند!

البته ممکن است در این جا چنین پاسخ داده شود که در 25 سال قبل، تکنولوژی بررسی DNA همانند امروز به سهولت در دسترس نبوده است؛ اما در پاسخ به این  مطلب نیز باید گفت که:

1 – اولاً ادله ی آماری که فیلم سازان به آن نیز استناد کرده اند، در آن موقع در دسترس بوده است.

2 – از حدود سال 1990 میلادی به بعد که تکنولوژی PCR و مطالعه ی DNA به سهولت در دسترس بوده است،(382) مطالعات ژنتیکی امکان پذیر بوده و گروه مطالعاتی این مقبره ی خانوادگی می توانسته است از آن بهره بگیرد که این کار را انجام نداده است.

با توجه به مطالب فوق، تاخیر طولانی اعضای گروه مذکور در ارایه ی نتایج تحقیقاتشان کاملاً مشکوک می باشد.

4) مقبره های خانوادگی، مخصوص خانواده های ثروتمند بنی اسراییل بوده است؛ این در حالی است که حضرت عیسی(ع) انسان ثروتمندی نبوده است.(383) این احتمال که با کمک و پول دیگران، این معبد ساخته شده باشد نیز وجود ندارد؛ زیرا یهودیان با ایشان دشمنی داشتند و قطعاً با پول آنان این مقبره ساخته نشده است؛ مسیحیان نیز یقیناً به ساخت این مقبره کمکی نکرده اند، زیرا حتی مسیحیانی که اعتقاد دارند حضرت عیسی (ع)  به  صلیب  کشیده  شده  است،  معتقد  به  عروج  حضرت عیسی (ع) بعد از مرگ هستند؛(384)  بنابراین  اگر  آنان  نیز  جسم  حضرت  عیسی (ع) را در تابوت می یافتند، از ایمان به  ایشان  دست  می کشیدند  و  قطعاً  اقدام به ساخت مقبره ی خانوادگی برای ایشان نمی کردند.

5) خطوط آرامی (Aramaic)  که به وسیله ی آنها اسامی اجساد بر روی تابوت های این مقبره ی خانوادگی نوشته شده اند، بسیار ناشیانه و کودکانه بوده و همانند خطوطی هستند که کودکان بر روی چوب ها رسم می نمایند! این در  حالی  است  که  مقبره های  خانوادگی  بنی اسراییل،  متعلق  به خانواده های ثروتمند بوده و چنین خانواده هایی قطعاً به اندازه ی کافی ثروت داشتند که بتوانند اسامی اجساد را بر روی تابوت ها حکاکی نمایند. اما همان گونه که ذکر نمودیم، خطوطی که نام اجساد را بر روی تابوت ها نشان می دادند، بسیار ناشیانه بوده اند. این مسأله نشان می دهد که احتمالاً اسامی نوشته شده بر روی تابوت ها، جعلی بوده و توسط جاعلان (احتمالاً عوامل تهیه کننده ی فیلم) ابداع شده است.

برای بررسی بهتر این مطلب، به تصاویر زیر توجه فرمایید:(385)

 

 

 

 

 

 

همان گونه که ملاحظه فرمودید، خطوط آرامی تابوت های مقبره ی خانوادگی، بی نظم و ناشیانه است. این مسأله فرضیه ی جعلی بودن نوشته های آرامی روی تابوت ها را تقویت می نماید؛ زیرا خانواده ی ثروتمندی که یک مقبره ی خانوادگی برای خود ساخته است، قطعاً  توانایی  پرداخت پول حکاکی روی تابوت ها را نیز داشته، و نیازی به نوشتن اسامی اجساد با دستخط ناشیانه و بی نظم نداشته است!

6) نکته ی دیگری که صحت ادعای فیلم سازان را رد می کند، این است که بر روی تابوت منسوب به حضرت عیسی (ع)، عبارت (Yeshua bar Yehosef) یا عیسی پسر یوسف ذکر شده است،(386) اما عبارت مذکور به هیچ عنوان نمی توانست صحیح باشد؛ زیرا این عبارت، نوعی توهین به حضرت   عیسی (ع) تلقی می شده و هیچ گروهی حضرت عیسی (ع) را با این عنوان خطاب نمی کرده است است.

حضرت عیسی (ع) در خانواده ی خود با عنوان عیسی پیامبر خدا و عیسی پسر مریم خطاب می شده است؛ زیرا  اعضای خانواده، او را به عنوان انسانی که بدون وجود پدر و به خواست خداوند متعال متولد شده است، می شناختند. بنابراین در خانواده ی حضرت عیسی (ع)، کسی ایشان را با نام عیسی پسر یوسف خطاب نمی کرده است.

در بین مسیحیان و نیز طرفداران ایشان در زمان نبوت آن حضرت، عبارت عیسی پیامبر خدا و یا عیسی پسر مریم رواج داشته است. البته بعد از عروج حضرت عیسی (ع) تا عصر حاضر، بسیاری از مسیحیان از عبارت انحرافی عیسی پسر خدا (نعوذ بالله) استفاده می نمایند(387) که این انحراف، عمدتاً ناشی از تحریف انجیل ها می باشد؛ اما در هر صورت هیچ گروه مسیحی ایشان را عیسی پسر یوسف نمی داند.

در بین مسلمانان نیز ایشان همواره با عنوان عیسی پیامبر خدا و عیسی بن مریم شناخته شده اند و هیچ مسلمانی ایشان را عیسی پسر  یوسف نمی داند.

تنها گروهی که ممکن است به ایشان توهین کرده و این پیامبر بزرگ الهی را عیسی پسر یوسف دانسته باشند، یهودیان مخالف ایشان می باشند؛ اما قطعاً یهودیان معاند که از حضرت عیسی متنفر بوده اند، به هیچ وجه پول خود را به منظور ساخت مقبره ی خانوادگی گرانقیمت برای دشمن خود (حضرت عیسی (ع))، هدر نمی دادند. (مگر این که این مسأله را بپذیریم که یهودیان کلاً مقبره ای دروغین ساخته و آن را به حضرت عیسی (ع) نسبت داده اند.) بنابراین ساخت مقبره ی خانوادگی گرانقیمت، توسط یهودیان انجام نشده است و به همین دلیل نمی توان انتظار داشت که آن ها مقبره ای واقعی را ساخته، و بدین ترتیب اسم دشمن خود را بر روی تابوت حک کرده باشند.

بدین ترتیب همان گونه که ملاحظه فرمودید، عبارت عیسی پسر یوسف به هیچ عنوان توسط طرفداران حضرت عیسی (ع) استفاده نمی شده است و حضور این عبارت بر روی تابوت، شاهد دیگری بر دروغ بودن فیلم « مقبره ی گمشده ی مسیح » می باشد.

7) مسأله ی دیگری که ادعای فیلم سازان را زیر سوال می برد، این است که یکی از باستانشناسان بی طرف که از تابوت ها بازدید کرده است، اعتقاد دارد کلمه ی نوشته شده بر روی تابوت منسوب به حضرت عیسی (ع)، بیشتر شبیه کلمه ی (Hanun) می باشد و شباهت کمی با کلمه ی (Yeshua) یا عیسی دارد!(388) این مسأله نشان می دهد که حتی اگر خطوط آرامی نوشته شده بر روی تابوت ها جعلی نباشند، باز هم تفسیر سازندگان فیلم، انحرافی بوده و آن ها مسایل را تنها مطابق با اهدافشان تفسیر می نمایند.

8) یکی از دلایل مهمی که گروه فیلم ساز به آن استناد  کرده اند،  بررسی آماری می باشد. بنا به ادعای آنان، احتمال این که خانواده ی دیگری در اورشلیم وجود داشته باشد و اعضای آن، نام های مشابه با خانواده ی کشف شده در مقبره ی خانوادگی مذکور داشته باشند، برابر 600/1 (یک ششصدم) می باشد. آن ها چنین نتیجه گرفته اند که با توجه به پایین بودن احتمال محاسبه شده، خانواده ی کشف شده باید خانواده ی حضرت عیسی (ع) باشد، نه خانواده ای دیگر.(389)

علیرغم ظاهر فریبنده ی این ادعا، نقایص آشکاری در این فرضیه دیده می شود. یکی از این نقایص، این است که گر چه 600/1 احتمال کمی است، اما در طول چندین سال و در جامعه ی پرجمعیت اورشلیم باستان، عدد کمی نمی باشد.

برای مثال اگر اورشلیم باستان 36000 نفر جمعیت، و 6000 خانوار داشته باشد، و در مورد این شهر یک بازه ی زمانی 100 ساله را در نظر بگیریم، خواهیم دید که در هر سال (10=600/1 * 6000) یا 10 خانواده با نام های مشابه در اورشلیم وجود خواهد داشت. بدین ترتیب در 100 سال که 3 نسل پی در پی در اورشلیم به دنیا می آید، حتی اگر جمعیت را ثابت در نظر بگیریم و افزایش جمعیت را در نظر نداشته باشیم، خواهیم دید که در اورشلیم (30=3*10) یا 30 خانوار در طی 100 سال وجود خواهند داشت که اسامی مشابهی داشته باشند! این عدد برای 100 سال عدد کمی نیست؛ گر چه بازه های زمانی طولانی تری را نیز می توان در نظر گرفت.

این محاسبه نشان می دهد که حتی در صورت در نظر گرفتن احتمال 600/1 برای وجود خانواده ای با نام های مشابه مقبره ی کشف شده، کماکان در یک دوره ی زمانی 100 ساله در اورشلیم باستان، 30 خانواده با نام های مشابه مقبره ی مکشوف وجود داشته اند. بنابراین از کجا معلوم که مقبره ی کشف شده، مربوط به یکی از این خانواده ها نباشد؟

این مطلب نشان می دهد که برخلاف ادعای فیلم سازان، امکان این که مقبره ی  کشف شده،  مربوط  به  خانواده ای  بجز  خانواده ی  حضرت عیسی (ع) باشد، زیاد است.

البته لازم به ذکر است که محاسبات بالا را با فرض زاد و ولد های تصادفی در نظر گرفته ایم؛ حال آن که ازدواج در بین انسان ها امر تصادفی نیست. چرا که افراد با عقاید مشترک با یکدیگر ازدواج کرده و برای فرزندانشان اسامی منطبق با عقاید خود، انتخاب می نمایند. برای مثال در ایران و کشور های شیعی، شیعیان معتقد عمدتاً با یکدیگر ازدواج می نمایند و نام فرزندان خویش را از نام معصومین (ع) اقتباس می نمایند. به همین دلیل است که در ایران خانواده های زیادی وجود دارند که دو انسان مومن با نام های علی و فاطمه ازدواج کرده و نام فرزندان خویش را حسن و حسین برمی گزینند. بدین ترتیب در ایران آمار خانواده هایی که اسامی فوق را دارند، بالاتر از حدودی است که صرفاً از  طریق  آمار  و  احتمالات  به  دست می آید. چرا که خانواده های مومن، اسامی مشابه با خانواده های معصومین (ع) را  برای  خویش  برمی گزینند.  

مشابه  همین  مسأله  را می توان برای مسیحیان معتقد نیز در نظر گرفت. بدین ترتیب که آن ها نیز ممکن  است  با  تأسی  به  خانواده ی  حضرت عیسی (ع)،  نام  اعضای خانواده ی ایشان را برای خود برگزیده باشند. بنابراین ممکن است مقبره ی کشف شده در اورشلیم (اگر واقعی باشد!)، مربوط به یکی از خانواده های مومن مسیحی باشد، نه خانواده ی حضرت عیسی (ع).

9) آزمایش DNA ای که توسط گروه تحقیق انجام شده است، نیز خالی از اشکال نیست؛ از اشکالات این آزمایش DNA، این است که فقط DNA دو نفر (جسد منسوب به « حضرت عیسی (ع) » و جسد منسوب به « مریم مجدلیه ») مورد آزمایش واقع شده و  DNA  دیگران  بررسی  نشده  است. بنابر ادعای فیلم سازان، در طی آزمایش مذکور نیز تنها ثابت شده است که دو جسد مذکور، با یکدیگر رابطه ی ژنتیکی و خونی ندارند؛ به همین دلیل نیز گروه تحقیق نتیجه گرفته است که این دو جسد، برادر و خواهر نبوده و از آن جا که در مقبره های خانوادگی فقط اعضای یک خانواده می توانند دفن شوند، (Mariamene e Mara) باید همسر (Yeshua bar Yehosef) باشد که علیرغم نداشتن ژن مشترک، توانسته است در مقبره ی خانوادگی مذکور جای بگیرد!(390)

نتیجه ای که گروه  تحقیق  گرفته اند،  کاملاً  ساده لوحانه  می باشد؛  زیرا آن ها DNA اجساد دیگر را بررسی نکرده اند؛ شاید اگر  DNAاجساد مردان دیگری که در آرامگاه  وجود  داشتند، از جمله « (Yose) یا یوسف (برادر عیسی) » و یا « (Matya) یا متی (یکی از بستگان مریم مادر عیسی) »  را  بررسی می کردند، DNA آن ها را نیز  متفاوت  با  DNA  جسد  منسوب  به  « مریم مجدلیه » می یافتند. بدین ترتیب این فرضیه مطرح می شد که   شاید « یوسف » و یا « متی » همسر جسد منسوب به « مریم مجدلیه » بوده اند.(391) بنابراین تحقیق آن ها در این زمینه بسیار ناقص می باشد. (البته ممکن است فیلم سازان، عمداً از بررسی بیشتر DNA خودداری کرده باشند.)

10) از دیگر نکاتی که در مورد آزمایش DNA و رد ادعای فیلم سازان می توان ذکر کرد، این است که حتی اگر بپذیریم که DNA میتوکندریال جسد منسوب به « حضرت عیسی (ع) » و جسد منسوب به « مریم مجدلیه »، با یکدیگر تفاوت دارند، باز هم نمی توانیم خواهر و برادر بودن آن ها را رد نماییم؛ زیرا همان گونه که قبلاً ذکر شد، DNA میتوکندریال، تنها توارث مادری را بررسی می نماید و  تنها می تواند این مطلب را نشان دهد که آیا اجساد مورد مطالعه، مادر یکسانی داشته اند یا خیر. بنابراین چیزی را در مورد پدر اجساد نشان نمی دهد.

بدین ترتیب ممکن است که اجساد مذکور (جسد منسوب به « حضرت  عیسی (ع) » و جسد منسوب به « مریم مجدلیه »)، خواهر و برادر ناتنی بوده و پدر یکسان و مادران متفاوتی داشته باشند؛ بنابراین دیگر نیازی به این فرضیه که اجساد مذکور زن و شوهر بوده اند، نخواهد بود.(392)

11) نکته ی عجیب و مشکوکی که در تحقیق DNA میتوکندریال دیده می شود، این است که محققان، مهمترین جسدی را که می بایست از نظر DNA بررسی می کرده اند، تحت بررسی قرار نداده اند. به عبارت دیگر، بررسی جسدی که منسوب به « (Yehuda bar Yeshua) یا یهودا پسر عیسی » بوده است، می توانست تا حدودی کلید این معما را پیدا کند؛ اما در کمال ناباوری، هیچ بررسی DNA ای بر روی جسد مذکور انجام نشده است!

در واقع، محققان می توانستند DNA میتوکندریال جسد منسوب به « یهودا پسر عیسی یا (Yehuda bar Yeshua) » را بررسی نموده و آن را با DNA  میتوکندریال  جسد  منسوب  به « مریم مجدلیه » مقایسه نمایند. اگر  در  این  مقایسه، DNA میتوکندریال جسد منسوب به « (Yehuda bar Yeshua)  یا یهودا پسر عیسی » با DNA میتوکندریال جسد منسوب به « مریم مجدلیه » شباهت داشته باشد، آنگاه می توان تا حدی نتیجه گرفت که ممکن است این دو شخص مادر و پسر باشند؛ (هر چند در این حالت نیز ممکن است دو نفر مذکور، خواهر و برادر نیز باشند.).(393)

اگر چنین نتیجه ای (احتمال مادر و پسر بودن) به دست می آمد، از آن جا که بر روی تابوت پسر، عبارت « (Yehuda bar Yeshua) یا یهودا پسر عیسی » ذکر شده است، می توان نتیجه گرفت که پدر این پسر، جسد منسوب به « (Yeshua bar Yehosef) یا عیسی پسر یوسف » بوده و مادرش، جسد  منسوب   به  « مریم مجدلیه »  بوده  است.  با  این  نتیجه می توان به صورت غیر مستقیم، به ازدواج جسد منسوب به « عیسی پسر  یوسف یا (Yeshua bar Yehosef) » و جسد منسوب به « مریم مجدلیه » پی برد.(394)

اما نکته ی جالب این جاست که با وجود در دسترس بودن تست مذکور، این تست با ارزش انجام نشده است که این مسأله می تواند ما را به جعلی و دروغین بودن ادعاهای فیلم سازان واقف نماید.

12) آخرین نکته ای که باید به آن اشاره کرد، این است که حتی اگر تمام اجساد آزمایش  شوند  و  ثابت  شود  که  با  یکدیگر  رابطه ی  ژنتیکی  فامیلی داشته اند، باز هم مشخص نخواهد شد که آیا این خانواده ی کشف  شده، خانواده ی واقعی حضرت عیسی (ع) هستند یا خیر؟ زیرا آزمایش DNA، تنها رابطه ی فامیلی و ژنتیکی اجساد را با یکدیگر نشان می دهد، اما مطلبی درباره ی این  که  این  اشخاص  دقیقاً  چه  کسانی  هستند،  ارایه نمی کند.(395)

برای شناخت دقیق اشخاص، باید حتماً هویت یک نفر از آن ها به کمک شواهد دیگر به طور دقیق مشخص شود.  اگر  چنین کاری  انجام  شود، می توان هویت دیگر افراد را با توجه به DNAشان و  با مقایسه ی DNA آنان با فردی که قبلاً هویتش مشخص شده است، به دست آورد. اما همان گونه که دیدیم، هیچ فردی در مقبره ی خانوادگی یافت شده وجود ندارد که هویت او  به  صورت  قطعی  مشخص  شده  باشد؛  بنابراین  به  هیچ  وجه نمی توان هویت هیچ یک از افراد را تشخیص داد. 

بدین ترتیب همان گونه که ملاحظه فرمودید، صحت فیلم و محتوای آن و صداقت دست اندرکاران  تهیه ی  فیلم،  کاملاً  زیر  سوال  می رود  و  به  هیچ  عنوان نمی توان به این فیلم اعتنا نمود.

فیلم « مقبره ی گمشده ی مسیح (ع) » یا « The lost tomb of Jesus »، جنجال بسیاری را در کشور های غربی و به خصوص آمریکا ایجاد نمود؛ تا جایی که شبکه های خبری گسترده ای نیز به پوشش خبری این فیلم مبادرت ورزیدند. بسیاری از این شبکه های خبری که تحت نفوذ صهیونیست ها و فراماسونر ها قرار دارند، به ظاهر سعی کردند تا به نقد فیلم بپردازند؛ اما این شبکه های خبری، ادله ی ضعیفی در رد فیلم ارایه نمودند. برای مثال در خبر (Fox NEWS)، بحث فقیر بودن خانواده ی حضرت عیسی (ع) و نیز فراوان بودن اسامی همچون مریم، عیسی و ... به عنوان دلایل مشکوک بودن صحت محتوای  فیلم  ارایه  شدند(396)  و  دلایل  اصلی  رد  فیلم  (همانند  12  دلیلی  که در  بالا  ذکر  کردیم)،  ذکر  نشدند.  در  واقع  شبکه ی  خبری  صهیونیستی (Fox NEWS)، با این نقد ضعیف و سطحی، بیشتر به تبلیغ فیلم کمک کرد و به دلیل ضعیف بودن دلایل ارایه شده برای رد فیلم، بیننده را به این سمت سوق داد که احتمالاً محتوای فیلم درست بوده است!

برای مشاهده ی کلیپ ویدیویی نقد فیلم « مقبره ی گمشده ی مسیح (ع) » یا « The lost tomb of Jesus »  در شبکه ی خبری صهیونیستی (Fox NEWS)، بر روی لینک زیر کلیک کنید:(397)

 

(فیلم 9 CD)         http://www.youshare.com/view.php?file=Film 9.wmv

 

 

در پایان خاطرنشان می شویم که این فیلم به ظاهر مستند و باطناً جعلی، یکی از  آخرین  حربه های  فراماسونری  برای  تشکیل  حکومت  جهانی  شیطانی می باشد. بدین ترتیب که فراماسون ها در طی قرون اخیر تلاش کرده اند تا با بسط تفکر اوانجلیکالی و سو استفاده از بازگشت حضرت مسیح (ع)، افکار عمومی مردم کشور هایشان را با خود همراه کنند؛ اما در طی دهه ی اخیر با توجه به این که خودشان را در یک قدمی تشکیل حکومت جهانی شیطانی  پنداشته اند، کم کم شروع به تخریب چهره ی حضرت مسیح (ع) کرده اند، تا   بعد از سو استفاده از نیروی مسیحیان اوانجلیکال و تشکیل حکومت شیطانی خود، بتوانند به راحتی از پوسته ی خود بیرون بیایند و  ادیان الهی را به خیال خود نابود نمایند. به بیان بهتر، فراماسون ها که در طول قرون 20 و 21، با  شعار  بازگشت مسیح (ع) و تبلیغ جنگ کذایی آرماگدون، توانسته اند عده ای از مسیحیان و یهودیان را با خود همراه کنند و با فریب آنان، حکومت ظاهراً یهودی و باطناً ماسونی اسراییل را بنیان نهند، حال که ساخت معبد سلیمان و تشکیل حکومت جهانی شیطانی را در دسترس می پندارند، دیگر نیازی به استفاده از شعار بازگشت مسیح (ع) نمی بینند و این حربه را کنار گذاشته اند.

شاید بتوان گفت که سناریوی ذکر شده، بخشی از سناریوی اصلی است که این سناریوی اصلی شامل فیلم هایی همچون « کد داوینچی » که مضمونی مشابه دارد  نیز می شود. همچنین فیلم ضد ایرانی 300 که آن نیز در سال 2007  تولید  شده  و  در  جهت  خدمت  به  فراماسونری  عرضه  شده  است،  نیز احتمالاً  بخشی از  سناریوی  اصلی  می باشد.  فاصله ی زمانی کوتاه  فیلم های « کد داوینچی » اکران شده در سال 2006، « مقبره ی  گمشده ی مسیح (ع) » اکران شده در سال 2007 و فیلم ضد ایرانی « 300 » اکران شده در  سال  2007،  خود  موید  این  مدعا  است  و  نشان دهنده ی  پیوستگی  این فیلم ها در جهت خدمت به اهداف آخرالزمانی فراماسونری می باشد.

 

 

ادامه دارد ..............

 

بقیه ی مطلب در بخش ۷ .............

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد