ایمان نیوز

سیاست بین الملل - فرقه شناسی - مهدویت

ایمان نیوز

سیاست بین الملل - فرقه شناسی - مهدویت

چالش های دموکراسی

چالش های دموکراسی 

 

پرسش اصلی این است که آیا دموکراسی ارزشی جهانشمول است؟ در رد این ادعا، گاهی مواقع استدلال شده است که همه موافق اهمیت بنیادین دموکراسی نیستند.

سرویس اندیشه - مردمسالاری، اگر چه یکی از قدیمی ترین اصطلاحات فلسفه سیاسی است، سوژه ای است که هنوز تاکنون تازگی خود را از دست نداده و حتی در برخی از جوامع همچون جامعه ما تازه به .....

چالش های دموکراسی 

پرسش اصلی این است که آیا دموکراسی ارزشی جهانشمول است؟ در رد این ادعا، گاهی مواقع استدلال شده است که همه موافق اهمیت بنیادین دموکراسی نیستند.

سرویس اندیشه - مردمسالاری، اگر چه یکی از قدیمی ترین اصطلاحات فلسفه سیاسی است، سوژه ای است که هنوز تاکنون تازگی خود را از دست نداده و حتی در برخی از جوامع همچون جامعه ما تازه به بحثی داغ و هیجان انگیز تبدیل شده است.

مردمسالاری پرکاربردترین اصطلاح فلسفه سیاسی میان مردم در عصر حاضر علی الخصوص در کشورهایی است که تازه به این شیوه حکومتی روی آورده اند. لذا چیستی آن به لحاظ فلسفی می تواند راهگشای ذهن ما برای رسیدن به آن باشد. گذار حدود 30 کشور در فاصله سالهای 1974 1990 از نظام سیاسی غیردموکراتیک به نظام سیاسی دموکراتیک، دلیلی بر گسترش و اقبال همگانی به مردمسالاری است. پروفسور آمارتیا سن فیلسوف و اقتصاددان هندی تبار انگلستان و برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 1998 از انبوه تحولات مهمی که در قرن بیستم رخ داده، بدون هیچ مشکلی و با جرات تمام ظهور مردمسالاری را به عنوان مهمترین رویداد قرن بیستم معرفی می کند و معترف است که این انتخاب به معنی انکار اهمیت رویدادهای دیگر در قرن گذشته نیست. مدعی جهانشمول بودن دموکراسی است که البته این ادعا به اذعان خودش با چالش هایی روبه روست. طی صد سال اخیر اتفاقات بسیار زیادی در جهان رخ داده است و می توان گفت که سده بیستم عصر دگرگونی های بنیادی در همه عرصه های زندگی انسان بوده است. امپراتوری های اروپا بخصوص امپراتوری های بریتانیا و فرانسه که در قرن نوزدهم سلطه بلامنازع داشتند، پایان یافتند. ما شاهد دو جنگ جهانی و جنگهای بزرگ دیگری بودیم.

همچنین شاهد ظهور و سقوط فاشیسم و نازیسم بودیم، شاهد ظهور کمونیسم و سقوط آن در بلوک شوروی سابق و دگرگونی رادیکال آن در کشور چین بودیم. همچنین تغییری در تفوق و برتری اقتصادی غرب به سوی موازنه اقتصادی جدیدی که ژاپن و کشورهای جنوب شرقی آسیا در آن سلطه بیشتری دارند هستیم. گسترش بازار سرمایه داری در سطح جهان، پیدایش جنبشهای انترناسیونالیستی، آگاهی فزاینده از شکاف رو به افزایش میان کشورهای پیشرفته صنعتی و کشورهای واپس مانده، پیدایش جنگ سرد ایدئولوژیک میان قطبهای قدرت بین المللی، تاسیس سازمان های جهانی و منطقه ای برای پیشگیری از تکرار جنگهای جهانی، وقوع انقلاب های بزرگ سیاسی و اجتماعی، پیدایش ساختار دولت رفاهی،تحول از سرمایه داری صنعتی به سرمایه داری مالی، گسترش جنبشهای کارگری، پیدایش واکنشهای ضد مدرنیسم در قالب توتالیتریسم راست و جنبشهای فاشیستی، گسترش نیروی ناسیونالیسم و جنبشهای ناسیونالیستی و استقلال طلب، قرار گرفتن جهان در آستانه موج سوم نوسازی و گسترش شتابان ابزارهای ارتباطی پیچیده، گسترش جنبشهای رهایی زنان و تغییر چشمگیر در ارتقای موقعیت اجتماعی و سیاسی و... زنان، تغییر در شیوه زندگی مردم، سلطه بشر در فضا و کرات دیگر، پیشرفت خیره کننده علم، رشد عقلانیت ابزاری و... نیز هر کدام در جای خود دستاورد مهمی هستند. همان طور که می بینیم، قرن گذشته به هیچ وجه فاقد رویدادهای مهم نیست. با این وجود از انبوه تحولاتی که در قرن بیستم رخ داده است، آمارتیا سن اذعان می دارد: «من در نهایت مشکلی برای انتخاب برجسته ترین تحول در این دوره ندارم. این تحول برجسته عبارت است از ظهور دموکراسی. این به معنی انکار اهمیت رویدادهای دیگر نیست، اما استدلال من این است که در آینده دور، زمانی که مردم به رویدادهایی که در قرن بیستم رخ داده می نگرند بسختی می توانند ظهور دموکراسی را به عنوان بهترین شکل مورد قبول حکومت، مهمترین رویداد قرن ندانند. البته ایده دموکراسی در یونان باستان بیش از 2 هزار سال پیش ریشه دارد. تلاشهای مجزایی به منظور دموکراسی سازی در جاهای دیگر از جمله هندوستان نیز صورت گرفت. اما در یونان باستان بود که ایده دموکراسی پیش از این که فرو بپاشد و با شکلهای مستبدانه و نامتقارن تر حکومت جایگزین شود، شکل گرفت و به طور جدی به عمل درآمد. در هیچ جای دیگر چنین اقدامی صورت نگرفت.»

دانشمندان و محققان سابقه دموکراسی را در تاریخ کهن سومر، در نیمه هزاره چهارم پیش از میلاد، باز یافته اند. یاکوبسن در کتاب خود به نام «پیش از عصر فلسفه» می نویسد: «در دموکراسی بدوی...سومر، قدرت نهایی سیاسی در دست مجمع عمومی شهر قرار داشت که از تمام مردم بالغ آزاد تشکیل می شد. به طور متعارف، امور روزمره جامعه را شورای معمرین شهر اداره می کرد...تمام کارهای بزرگ و تمام تصمیم های مهم از مجمع عمومی همه اتباع سرچشمه می گرفت.»

محقق دیگری به نام اسپنسر می نویسد: «مقام مجمع شهر سومری که اهمیت تاریخی اش اخیرا شناخته شده، بر پایه مشورت استوار بود...و آن دلالت داشت بر محدود کردن قدرت سیاسی...فرض این بود که هیچ امر مهم اجتماعی به اجرا در نیاید مگر این که پیش تر به تصویب مجمع برسد.

سومریان این تدبیر را در نگهبانی استقلال شهر بر ضد حکمرانی فردی به کار گرفتند.» دانشمند دیگری به نام ساموئل کرامر در مقدمه ای که بر ترجمه یکی از متنهای سومری نوشته است می گوید: «به نظر نمی آید که روش زندگی موسوم به دموکراسی و مهمترین بنیاد آن یعنی مجمع سیاسی، محصول تمدن مغرب زمین و در انحصار آن بوده است. به تصور کسی نمی آید که نخستین مجمع سیاسی تاریخ مدون بشر، در شهرهای مستقل سومر پدیده آمده باشد و...».

بنابراین دموکراسی بدان معنی که ما می شناسیم، زمان زیادی از تکوینش می گذرد. تکوین تدریجی و در نهایت پیروزی دموکراسی به عنوان یک نظام کارآمد حکومت با تحولات زیادی تقویت شده است. از جمله این تحولات می توان از امضای سند «مگنا کارتا» در سال 1215، انقلاب های فرانسه و امریکا در قرن هجدهم، همچنین گسترش حق رای در اروپای شمالی در قرن نوزدهم نام برد. اما در قرن بیستم بود که ایده دموکراسی به عنوان شکل عادی حکومت استقرار یافت ؛ شکلی که در تمام کشورها چه در اروپا، امریکا، آسیا یا آفریقا ادعای آن را دارند. ایده دموکراسی به عنوان یک الزام جهانی، کاملا جدید و اساسا محصول قرن بیستم است.

شورشیانی که محدودیت را از طریق سند «مگنا کارتا» بر شاه انگلستان تحمیل کردند، این نیاز را یک مساله کاملا محلی می دانستند. در مقابل، مبارزان استقلال طلب امریکا و انقلابیون فرانسه سهم عمده ای در فهم نیاز به دموکراسی به عنوان یک نظام عمومی داشتند. با وجود این، کانون توجه خواسته های عملی شان در واقع کاملا محدود به مکان معین یعنی دو سوی آتلانتیک شمالی باقی ماند و بر مبنای تاریخ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خاص این منطقه استوار شد. در سراسر قرن نوزدهم نظریه پردازان دموکراسی بحث این که آیا این یا آن کشور با دموکراسی متناسب است را کاملا طبیعی می دانستند. این نحوه تفکر تنها در قرن بیستم تغییر کرد. با درک این نکته که یک کشور حتما لازم نیست با دموکراسی متناسب باشد، بلکه باید به واسطه دموکراسی به تناسب درآید. این در واقع یک تغییر بسیار مهمی است که امکان دسترسی بالقوه به دموکراسی را برای میلیاردها نفر با تاریخ و فرهنگ های گوناگون و سطح متفاوتی از رفاه و ثروت می بخشد. همچنین در این قرن بود که مردم در نهایت پذیرفتند حق رای برای همه بزرگسالان، باید نه تنها مردان که تمام زنان را نیز در بربگیرد. بالاخره ما به درجه ای از درک و شناخت رسیده ایم که پوشش جهانی دموکراسی امری تحمیلی نباشد. واقعا دموکراسی چیست؟ ما نباید دموکراسی را با حاکمیت اکثریت یکی بدانیم. دموکراسی الزامات پیچیده ای دارد که مطمئنا شامل رای گیری و احترام به نتایج انتخابات می شود؛ اما مستلزم حفاظت از حقوق و امتیازات شهروندی و آزادی ها، احترام به حقوق قانونی، تضمین گفتگوی آزاد و توزیع بدون سانسور و اخبار و تفسیر بی طرفانه نیز هست.

دموکراسی یک نظام مکانیکی نیست و تنها از یک قاعده (نظیر حاکمیت اکثریت) تشکیل نمی شود. دموکراسی نظامی است که الزامات زیادی دارد. در هر عصر و فضای اجتماعی، برخی باورهای اساسی وجود دارد که به نظر می رسد به عنوان قانونی کلی به آنها نگریسته می شود. آنها صحیح پنداشته می شوند، مگر این که ادعایشان به دلیلی، آن هم به طور دقیق نفی شود. با وجود آن که دموکراسی هنوز در سراسر جهان به عمل درنیامده است و در واقع در همه جا به طرزی یکسان هم پذیرفته نیست، اما در فضای عمومی تفکر جهانی، حکومت دموکراتیک امروزه این واقعیت را یافته است که عموما آن را درست و نوع مطلوب حکومت می دانند. تا حد بسیار زیادی اکنون دیگر نوبت آنهایی است که می خواهند دموکراسی را مهمل جلوه دهند تا توجیه لازم را برای رد آن فراهم کند. ما شاهد یک چرخش تاریخی هستیم و زمان زیادی از آن نمی گذرد. مدافعان دموکراسی در آسیا یا آفریقا تا چندی پیش مجبور بودند سختی ها و گرفتاری های زیادی را در قبال دفاع از دموکراسی متحمل شوند.

با این که ما همیشه به اندازه کافی دلیل برای مشاجره با کسانی که به طور ضمنی یا آشکارا، ضرورت دموکراسی را انکار می کنند، در اختیار داریم ؛ اما کاملا باید به این نکته توجه داشته باشیم که چگونه فضای عمومی تفکر از آنچه که در قرون گذشته بود، تغییر کرده است. ما دیگر مجبور نیستیم هر دفعه ثابت کنیم که آیا چنین کشوری (آفریقای جنوبی، کامبوج یا شیلی) متناسب با دموکراسی هست؟ (پرسشی که در گفتمان قرن نوزدهم برجسته بود) امروزه ما آن را مسلم می دانیم. این درک و پذیرش دموکراسی به مثابه یک نظام مطرح در سراسر جهان که به سمت پذیرش آن به عنوان یک ارزش جهانی در حرکت است، انقلابی بزرگ در حوزه اندیشه و یکی از رهاوردهای قرن بیستم است. در چنین بستری است که ضرورت ایجاب می کند مساله دموکراسی را چنان ارزشی جهانشمول بررسی کنیم.

با این نحوه نگرش شایستگی های دموکراسی و ادعاهایش مبنی بر این که ارزشی است جهانشمول به مزیتهای آشکار و مسلمی مربوط می شود که در صورت اجرای درست آن حاصل خواهد شد. در واقع ما می توانیم 3شیوه متفاوتی را که دموکراسی از آن طریق حیات شهروندان را شکوفا و بارور می کند، مشخص کنیم. اول این که آزادی سیاسی به طور کلی جزیی از آزادی انسان است و اعمال حقوق مدنی و سیاسی بخش اصلی حیات طیبه فردی به عنوان موجودی اجتماعی را تشکیل می دهد. مشارکت سیاسی و اجتماعی برای زندگی و رفاه انسان ارزشی گوهری دارد. منع شدن از مشارکت در زندگی سیاسی جامعه یکی از محرومیت های عمده محسوب می شود. دوم این که دموکراسی در ترفیع شرایطی که مردم بتوانند مطالبات (از جمله مطالبات اقتصادی) خود را بیان کنند و به گوش مقامات برسانند، دارای ارزش ابزاری بسیار زیادی است. سوم، نکته ای است که نیاز به کاوش زیاد دارد و آن این که پیاده کردن دموکراسی، به شهروندان این امکان را می دهد که از یکدیگر یاد بگیرند و به جامعه کمک می کند ارزشها و اولویت های خود را تعیین کند.

دموکراسی علاوه بر دارا بودن ارزشی ذاتی برای حیات شهروندان و اهمیت ابزاری در تصمیمات سیاسی، دارای اهمیت ساختاری است. ادعای دموکراسی به عنوان یک ارزش جهانی باید این تنوع ملاحظات را مورد توجه قرار دهد. ادعای دموکراسی مبنی بر ارزشمند بودن، تنها بر شایستگی خاص متکی نیست. ارزشهای زیادی در اینجا نمایان می شوند که ازجمله آنها عبارتند از: نخست اهمیت گوهری مشارکت سیاسی و آزادی در زندگی انسان. دوم اهمیت موثر محرکهای سیاسی در حفظ و تداوم پاسخگویی و مسوولیت پذیری حکومت ها، سوم نقش ساختاری دموکراسی در صورت بندی ارزشها و فهم نیازها، حقوق و تکالیف.

ارزش جهانشمول؟

پرسش اصلی این است که آیا دموکراسی ارزشی جهانشمول است؟ در رد این ادعا، گاهی مواقع استدلال شده است که همه موافق اهمیت بنیادین دموکراسی نیستند. بویژه زمانی که دموکراسی برای جلب توجه و وفاداری ما با امور دیگر رقابت می کند. در واقع همین طور است و هیچ اتفاقی نظری در این باره وجود ندارد. برخی این نبود اتفاق نظر را به عنوان شاهدی کافی برای انکار دموکراسی به مثابه ارزشی جهانی تلقی می کنند. انکار نمی کنم که ادعای جهانشمول بودن دموکراسی با چالشهایی روبه رو است. این چالشها اشکال و قالبهای متعددی دارد و از مسائل متفاوتی ناشی می شوند. برای این که ارزشی به عنوان ارزش جهانی به حساب آید، لازم نیست رضایت تمام افراد را جلب کند. در واقع اگر چنین چیزی ضرورت داشت، در آن صورت به احتمال زیاد هیچ چیز در زمره ارزشهای جهانی قرار نمی گرفت. من ارزشی را سراغ ندارم، حتی ارزش مادری که هیچ کس نسبت به آن معترض نباشد. معتقدم برای این که ارزشی، جهانی شمرده شود، نیاز به رضایت همگانی نیست. بلکه ادعای ارزش جهانی داشتن یک امر براساس این است که مردم در هر جای دنیا برای تلقی آن به عنوان یک امر دارای ارزش، دلیل داشته باشند. برخی از آنهایی که به شان دموکراسی به عنوان یک ارزش جهانشمول تردید می کنند، استدلال خود را نه بر مبنای نبود اتفاق آرائ که براساس این استدلال که برای مردم فقیر حائز اهمیت است و برای آن دلیل هم دارند مسائل معیشتی است.

منبع: جام جم آن لاین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد